کتاب بیگانه

اثر آلبر کامو از انتشارات نگاه - مترجم: علی اصغر خبره زاده-جلال آل احمد-ادبیات اقتباسی

خطر لوث‌شدن: هشدار! آنچه در زیر می‌آید ماجرای کتاب را لو می دهد.

این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف می‌کند که مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ می‌دهد.

داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تاثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.

همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.


در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز می‌شود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تاثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران می‌گذارد رو به رو می‌شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت‌های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی‌دهد و بی اعتنا باقی می‌ماند- از درد تاثیر نمی‌پذیرد یا آن را حس نمی‌کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر می‌کند. او به اعدام محکم می‌شود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ می‌رسد، فراهم می‌آورد.


خرید کتاب بیگانه
جستجوی کتاب بیگانه در گودریدز

معرفی کتاب بیگانه از نگاه کاربران
تحليل و بررسى تئاتر بيگانه از مسعود دلخواه كه در تئاتر شهر برگزار شده رو از شبكه چهار ديدم با بازى رحيم نوروزى در نقش مورسو
و صحبت هاى منتقدين و اقاى دلخواه بيشتر ديد منو نسبت به اين نويسنده بزرگ باز كرد
با ديدن قسمتى از نمايش اقاى نوروزى عمق وضعيت روحى مورسو رو ميشه درك كرد
متأسفانه اين نمايش در تهران هست و من شيراز
زندگى ميكنم
در كل بايد اين كتاب رو خوند نه تنها اين كتاب بلكه تمام كتاب ها بايد خونده بشن نه شنيده


مشاهده لینک اصلی
می شه یه آدم با این حجم از بی تفاوتی رو دوست داشت؟
بی تفاوتی به غایت یکی از پر قدرت ترین سلاح های سرد دنیاست

مشاهده لینک اصلی
غریبه توسط آلبر کامو، هرچند که بسیاری از آنها به عنوان یک رمان بزرگ فلسفی / اگزیستانسیستم (من در اینجا به عنوان یک متخلف نیستم) برای من کاملا درست نیست. من واقعا در اینجا شانس دارم. قبل از هر چیز دیگری، می خواهم بگویم که من نیمه اول رمان راضی بودم اما متاسفانه نه دوم. مطمئنا این رمان در جامعه ما بی نظیری را بیان می کند. Id موافق است. اما برای من، حقایق که این کتاب به آن پرداخته است، به اندازه کافی برای منفی بودن آن نیست که خوانندگان آن را شامل می شود. به طوری که من آن را درک می کنم، یکی از نکات پیام او در پایان بیان می کند: آنچه که ما انجام می دهیم مهم نیست، زیرا همه ما به هر حال از بین می رود. چرا در اخلاق، در روابط، در احساسات سرمایه گذاری می کنیم، زمانی که همه چیز در انتظار ما مرگ است؟ مطمئنا، زندگی در زمانها میتواند پوچ باشد مطمئنا، همه میمیرند اما فقط به خاطر این واقعیت های شناخته شده، آیا ما باید چیزهایی را که معنی داریم دور کنیم؟ دور زندگی ما آیا منفی نابود کردن مثبت است؟ این به من می آید مثل این. از آنجا که ما ادرار می کنیم، ما نوشیدنی، پس مهم نیست که آیا ما آب گل آلود یا ادرار یا آب پرتقال مصرف می کنند. بعدا همه آنها ادرار می کنند. بیمار چرا ما زندگی میکنیم؟ آیا ما زندگی می کنیم، چرا که احتمال کمی برای جاودانگی وجود دارد؟ آیا ما زندگی می کنیم، زیرا همه چیز منطقی است؟ ما با وجود همه چیز زندگی می کنیم ما زندگی میکنیم چون ما انجام میدهیم آگاهی ما مورد سوء استفاده قرار گرفته است، اطلاعات ما از بین رفته است و زندگی ما با این روش بسیار دشوار تفکر رو به رو است. اصرار او که تنها در مورد استفاده به هر چیزی می تواند قابلیت ذاتی انسان را تنظیم کند. که ما از طریق موانع و سختی ها پراکنده می شویم. این که ما حتی اگر با مشکلات و پوچی مواجه شویم مبارزه می کنیم. او پیشنهاد می کند ما نباید. که ما بی فایده و منتظر مرگ هستیم. نه برای من. برو خودت را انجام دهی راه بسیار بدبینانه و نسبتا باریک از نگاه کردن به زندگی و مرگ او مرا بیرون کشید. در مرحله دوم، پیام واضح از بی تفاوتی و نه بر علیه پیام کاموث از عدم انطباق. بی تردید می بینید فردی را در حالت منفعل تغییر می دهد. و این دولت منفعل به هنجارهای جامعه نسبت به مقاومت مقاومتر خواهد شد. شخصا برای من، این بدترین نوع نگرشی است که فرد میتواند به دست آورد. به طور هوشمند، کامو نقطه ای را به وجود می آورد. اما در دنیای واقعی، بی تفاوتی چیزی است که این سیاره را از بین می برد. بی تفاوتی باعث گرم شدن کره زمین، باعث آلودگی می شود، باعث انقراض تودهای می شود. افرادی که مراقبت از آنها خطرناک تر از افراد دیوانه است. چرا؟ از آنجا که تعداد کمی از افراد واقعا دیوانه وجود دارد، اما میلیاردها نفر وجود دارد که به سادگی نمی گویند. هیتلر به عنوان جهنم محض بود، همه سربازان آلمانی فقط بی تفاوت بودند. بی تفاوتی حیله و تزویر است زیرا شما در یک حالت ثابتی از انفعال قرار می گیرید و بسیار سخت است که شما را از یک دیدگاه دیگر به سوی دیگری سوق دهید. فردی که فکر می کند که چمن زنی خوب است، بهتر از فردی است که نمی تواند از آن مراقبت کند. حداقل، نخستین می تواند متقاعد شود که دیدگاه هایش را عوض کند، اما دومی در هر شرایطی معتبر نیست. بی تفاوتی یک مشکل بدون یک راه حل است. و این پیام خاص برای من بدتر است. حالا، ما بخشی هستیم که من تا حدودی موافقم با کامو اما هنوز هم کاملا نیست. بدون توجه به حقیقت، همه چیز مهم است که هر شخصی انتخاب شخصی است. ما نباید بر دیگران تحمیل کنیم. او مورسوت را به نوعی یک اعتقاد عاطفی گرایی اخلاقی (که حقیقت اساسا مبتنی بر پارادایم ها / فرهنگ / ساختار هر فرد است) مینامد، در حالی که کشیش از واقعگرایی اخلاقی (که حقیقت بر پایه یک مجموعه مشخص و قطعی استوار است) است. او از این برخورد اعتقادات برای ایجاد یک مرحله برای عمل نهایی خود استفاده می کند و من انتظار می رود / می خواهم یک نتیجه متفاوت است. من ناامید شدم من موافق هستم که مورسو در بی نظمی نهایی خود به نوعی از تنهایی در از دست دادن امید دست یافت. اما من انتظار داشتم که Meursault در پذیرش مرگ به عنوان یک رویداد ضروری و معنی دار، نوعی بسته شدن را پیدا کند. این مرگ به ما اجازه می دهد زندگی را درک کنیم. من انتظار داشتم که در نهایت حتی اگر می دانستم که هیچ شانسی برای این اتفاق وجود ندارد. کامو هرج و مرج / اگزیستانسیالیسم هرگز چنین کاری را انجام نمی دهد. اما من هرگز انتظار نداشتم که آن را به همان اندازه مبهم و ضعیف باشد. â € œNothing، هیچ چیز مهم، و من می دانستم که چرا. او همینطور. در طول کل زندگی پوچ زندگی آدم، یک باد تاریک از جایی عمیق در آینده من به سوی من افتاده بود، در طول سال هایی که هنوز هم می آیند، و آن را به عنوان تصویب، این باد هر آنچه که در آن زمان در سال ها ارائه شد واقعی تر از آنهایی که من زندگی می کردم. مرگ و میر دیگر افراد چه اهمیتی دارد یا مادرها به من اهمیت میدهند؛ آنچه که خدای او و یا زندگی مردم انتخاب می کنند و یا سرنوشت آنها فکر می کنند که آنها برای من انتخاب می شوند زمانی که همه از سوی همان سرنوشت انتخاب شدند، من و میلیاردها نفر از افراد ممتاز مثل او که خودشان را برادران خود خوانده اند؟ او نمیتواند ببیند، نمیتواند او را ببیند؟ همه حق امتیاز داشتند تنها افراد ممتاز وجود داشتند. دیگران همگی یک روز محکوم می شوند. و او نیز محکوم خواهد شد. \"من خوردم، اما من تغذیه نکردم. من مسموم شدم

مشاهده لینک اصلی
تقریبا غیرممکن است که Camus The Stranger را به افرادی که هنوز این کتاب را خوانده اند، توصیف نکنند. LÃ ‰ tranger بر خلاف بسیاری از رمان های دیگر با تم های فلسفی است که شما به راحتی می توانید ببینید که چرا جای خود را در میان کتاب ها دریافت کرده است مردم می گویند که همه باید یک بار در زندگی خود بخوانند. اگر بخواهید این رمان شگفت آور را بخوانید، این کار را با انتظارات اشتباه انجام ندهید. در یک کتاب معمول تر، طرح بسیار مورد نیاز است؛ و کامو شخصیت هایی را که شما را به عنوان یک معامله بزرگ مورد توجه قرار می دهد، مورد احترام قرار می دهد. این کتاب در مورد آنچه اتفاق می افتد در خارج نیست؛ آن را بر روی آنچه اتفاق می افتد در داخل ذهن انسان در یک روش شگفت آور ظریف تمرکز می کند. یک بازبینی به نام این کتابintellectually تحریک @، که ممکن است نزدیکترین به توصیف ماهیت The Stranger نامیده می شود. در حالی که در ابتدا داستان ممکن است خسته کننده و ناخوشایند باشد، کلمات ناگهان شروع به توجه شما می کنند و راه خود را به سمت خود می آورند افکار، افزایش تن از سوالات در راه است. آنچه دقیقا به زندگی ما امکان می دهد معنی دار باشد آیا آنها حتی معنی دارند؟ نباید آن را متقاعد کرد که از آنجا که همه ما به همان اندازه با مرگ مواجه هستیم یا دیر یا زود همه زندگی ما به همان اندازه بی معنی است؟ این داستان در مورد یک مرد که از محیط اطرافش بیگانه می شود، برخی از خوانندگانش را برانگیخته است، اما بیشتر از همه، افکار خود را، و تا زمانی که شما انتظار ندارید لذت بردن از کامو معروف ترین رمان، پس غریبه قطعا رفتن به شما فکر می کنم.

مشاهده لینک اصلی
مدتها بود که می خواستم این کتاب را بخوانم کامو. خوانده شده بیمه © demás pronto.El خارجی یک نگاه تند و تلخ در پوچی وجودی طریق © ها از یک ± عجیب و غریب و یا زمین خود، بی تفاوت باشد، رد می کند بودن خود را به مرگ چیزی در حال حاضر تحت پوشش است. راهی برای مقابله با رمز و راز زندگی بدون معنی و معرفتی است که چیزی بیش از یک خودکشی آهسته نیست. کیموس در ناپایداری، در بی طرفی یک شخصیت اصلی با درد مخرب است که ظهور در یک آگاهی پاک و یک خلأ داخلی است که فقط خوابیده را پر می کند: سلیپسیستی، خوشبختی فردی. Meursault تعریف خود را تحقیر شده توسط یک هدف وجود دارد از دست رفته انگیزه. Ontológica بحران توسعه در جدایی تقریبا کامل از هر وابستگی عاطفی، و همچنین، هر چند به عنوان مکرر نیست، وابستگی racional.La اخلاق یک بخش اساسی در خارج از کشور است. صحنه دادگاه، نماد پدیده ای از اهمیت خیالی در قضاوت اقدامات انسانی است. مجازات اخلاقی مردان به وسیله مردان دیگر. شگفت انگیز، یک نقش است که تنها می تواند یک خدای مرده را فریب دهد. یک حلقه بی معنی که در آن فرد با قدرت برابر با استعاری و قتل محکوم می شود. برای هر عاشق ادبی خوب ضروری است. بررسی موجود در: El Buscalibros.

مشاهده لینک اصلی
** هشدار اسپویلر ** من چیزی را احساس نمی کردم به جز آنکه او شروع به آزارم می کرد. این کتاب بسیار شگفت انگیز بود. هوشمند، کوتاه، سریع و خنده دار است. این شخص به شدت به آن توصیه می کند. داستان BASIC این کتاب در مورد یک مرد مبتلا به اوتیستیک است که به اتهام قتل محاکمه می شود. THOUGHTSCamus معروف گفت: \"در جامعه ما هر کسی که در مراسم خاکسپاری مادران گریه نمی کند، خطر محکوم شدن به مرگ را دارد. این اساسا کل رمان را جمع می کند. شخصیت ما، مورسوت، بسیار دلنشین است برای هر کسی که احساساتش را درک می کند و تنها در مورد راحتی و شادی خود به آن اهمیت می دهد. هس شخص حریصانه یا عصبانی نیست اما او به پیشنهاد پیشنهاد آسیب پذیری می کند و همراه با چیزی که هر کسی به او پیشنهاد می کند اگر هیچ پوستی از دندان هایش نباشد. هس همچنین تقریبا به لحاظ جسمی توانایی دروغ را نگفته یا گمراه کننده است. این امر باعث می شود که او را در معرض مشکل قرار دهد و این که قادر به درک احساسات عصبی عادی نیست. او نمیتواند درک کند که همه چیز در مورد چگونگی کار کردن است. شروع رمان را شروع میکنیم که در آن Meursaults مادر در خانه میمیرد. مورسو محکوم، متنفر و متقاعد شده است که به دو دلیل در اینجا بی روح است: یکی: مادرش را در یک خانه قرار داده است. این به نظر من برای من کاملا منطقی است. خوب است که والدین سالخورده خود را در خانه نگه دارید، اما اغلب اوقات به آنها احتیاج ندارید و یا آنها بیش از حد سرسختانه برای ادامه زندگی در خانه هستند. به عنوان مثال، Meursault کار می کند. من نمیتوانم چیزی را که او با مادرش در خانه میبینم نادیده بگیرم. سخت است که او را تنها برای هشت ساعت در روز بدون مراقبت نگهدارید و سپس به خانه خود بروید تا به او بپردازید تا به او بیاید و یا با دوستانش. علاوه بر این، او گفت که او و مادرش چیزی برای گفتن به یکدیگر ندارند. این معقول است. برای چند روز اول او در خانه بود، گریه کرد. اما این به این دلیل است که او به آن نرسیده است. چند ماه بعد او گریه کرد اگر گریه کند. او برای آن استفاده می شود. این خیلی درست است. من با سالمندان و افراد مبتلا به زوال عقل بسیار آشنا هستم. اغلب افراد سالخورده پس از قرار دادن در منزل گریه می کنند و ناامید می شوند، اما بعد از چند ماه آنها دوستان دارند، هر روز یکشنبه و شب فیلم هر روز جمعه، دوستان خود را دارند، عصبانی می شوند و همه چیز خوب است. این اتفاق نمی افتد همیشه اتفاق می افتد، اما من متوجه شدم که آن را به طور کلی درست است. TWO: او در مراسم خاکسپاری مادران خود گریه نمی کند، و او چیزهایی مانند نوشیدن قهوه و سیگار کشیدن سیگار. روز بعد از مرگ مادرش او یک رابطه جنسی با یک زن را آغاز کرد. همچنین برایم قابل درک است. اغلب اوقات اگر والدین شما دچار زوال عقل و خجالتی باشند، پس از آن به آنها می گویید خداحافظی کنید و خیلی زود مرگشان را از دست می دهید. مادر بخش مادرش می توانست چند سال پیش فوت کند. من با نگاه کردن به یک فردی که یک بار دوست داشتی و دوستت داشتی، خیلی آشنایی داشتم، اما اکنون فقط یک پوسته ای از یک انسان است. * shrug * من امیدوارم که مردم از من متنفر نیستند یا من را محکوم می کنند همانطور که آنها Meursault را انجام می دهند، اما این چطور است. این همان چیزی است که شیاطین آلزایمر و زوال عقل به مردم می دهند. مدتها قبل از اینکه آنها حتی مرده باشند، آنها را بکشید. روش Meursault آن را می بیند، این است که مرده است، نمی خواهد او را عقب بیاورد. چرا نباید او را در مراسم تشییع جنازه قهوه یا سیگار نوشید؟ چرا او باید با یک زن از خانه بیرون بیاید؟ آیا شما از آنچه که مورسو انجام دادید دفاع می کنید؟ او مردی را کشت و سپس بدنش را چهار بار برای اندازه گیری خوب شلیک کرد. درست است که مرد چاقو بود اما می دانستید آنچه که آنها می گویند در مورد آوردن چاقو به مبارزه با تیراندازی است. واضح است که موروثی مردی است که هیچ مفهومی از آینده ندارد و هیچ مفهومی از عواقب اعمالش ندارد. او فقط مرد را می کشد. با توجه به اضافه بار حسی - گرم بود، خورشید و گرما و ستمگری از روز برای او خیلی زیاد بود. باز هم با اوتیسم. او همچنین قادر به دروغ در دادگاه خود را. وکیل او پیشنهاد می کند او می گوید که او احساسات خود را در مراسم خاکسپاری مادران خود نگه می دارد به جای این که فقط احساسات نداشته باشد. مورستو به صراحت می گوید که نمی تواند این کار را بکند زیرا این درست نیست و نمی داند چه چیزی درست است. آیا می دانید مردی که می خواهد با شما دوست باشد؟ آشکارا نه. برای یک چیز او فقط در مورد خود مراقبت. برای چیز دیگری، او نمی تواند درک کند که احساسات دیگران. برای یک چیز سوم، او تمایل دارد تا هر آنچه که از او پیشنهاد می کند تا زمانی که خود را ناراحت نمی کند. برای یک چیز چهارم، او همه چیز را به دست می آورد که مردم به او می گویند ارزش ارزش دارد. این یک مرد نیست که بتوانید آن را دوست داشته باشید یا اعتماد داشته باشید. به گفته ی او، شخصیت ذاتا مضر مانند دوستش ریموند نیست، او یک جادوگر و یک همسر است که مانند یک دوست دختر سابقش، پس از تظاهر به ساختن، با او، سپس در چهره او را تف سپس او را به یک خمیر خونین ضرب و شتم کرد. او آشکارا کسی است که در کتاب است که فاقد بیمار است. نظر شخصی من این است که پیمپس کمترین شکل زندگی انسان است. من فکر می کردم که شما گفته اید که مزدوران هستند. پیمپ ها مهاجمان لعنتی هستند. آنها خلافکار هستند. ریش و بدتر من لعنتی دشمنان متنفرم نفرت از آنها. چه چیزی او را ناراحت کرد که اوstill احساسات جنسی برای او بود. @ اما او می خواست او را مجازات کند. نشانه های کلاسیک یک فاک بیمار. اگر یک...

مشاهده لینک اصلی
جلوه چشمگیر همراه با پشت جلد کپی از @ Stranger @ (aka @ The Outsider @) که در سال 1999 خواندم. این کتاب را پیدا کردم که بسیار متفاوت از هر چیز دیگری است که تا به حال خوانده ام. خط آغازین آن: مادر امروز درگذشت. یا دیروز شاید، من نمی دانم. @ سپس آلبر کامو می گوید برای توصیف احساسات مرزول در رابطه با مرگ مادرانش. اما شگفت آور او هیچ کدام را ندارد. یکی از آنها در خواندن این موضوع شوکه شده است و قهرمان Camus یا به جای آن ضد قهرمان را کاملا عجیب و غریب یا به جای @ stranger @ می نامید که نام کتاب ها به آن اشاره می کند. اینجا عصری است درباره نحوه مرسوله در مورد مادرش. @ وقتی با هم زندگی کردیم ، مادر همیشه به من نگاه کرد، اما ما تقریبا هرگز صحبت نکردیم. در طی چند هفته اول در خانه او از یک معامله خوب گریه میکرد. اما این تنها به این دلیل بود که او تا به حال سکونت نیافته بود. پس از گذشت یک یا دو ماه، گریه می کند اگر گفته شود که خانه را ترک کند. از آنجا که این نیز یک آچار بوده است. به همین دلیل، در طول سال گذشته من به ندرت به دیدن او رفتم. همچنین، این امر منجر به از دست دادن یکشنبه من خواهد شد - به ذکر مشکل رفتن به اتوبوس، گرفتن بلیط من و صرف دو ساعت در سفر به هر طریقی. @ تفاوت زیادی بین افرادی که در غرب زندگی می کنند و کسانی که در شرق زندگی می کنند. افرادی مانند مرسولو، که متعلق به غرب هستند، می تواند بسیار بی محبت باشد، وقتی که پدر و مادر پیر می شوند. آنها ترجیح می دهند آنها را به خانه های قدیمی مردم ارسال کنند تا آنها را از خود مراقبت کنند. در اینجا در شرق این کاملا مخالف است: ما مراقبت از پدر و مادر را تا زمانی که مرگ آنها را از ما برداشتن. بازدید از والدین در خانه ها یک بار در ماه و یا حتی یکبار در هفته، تقریبا 24/7 در مقابل چشمان شما جایی نداشته است. سیاه و سفید شگفت انگیز و آمپر؛ طرح سفید آلبر کامو که برای دوستداران ادبیات غریبه نیست. خانم کیمن مینکولیا از تنهایی و یک دوست دور را به طرز زیبایی در عصاره زیر می بیند: چند دقیقه بعد یکی از زنان شروع به گریه کرد. او در ردیف دوم بود و من نمیتوانستم چهره او را ببینم چون یک زن دیگر در مقابلش بود. در فواصل منظم، یک صدای خفگی کمی را منتشر کرد. یکی احساس داشت که هرگز متوقف نخواهد شد. دیگران به نظر نمی رسید. آنها در سکوت نشستند، در صندلی هایشان سقوط کردند، در تابوت یا چوب های راهپیمایی خود و یا هر جسم فقط در مقابل آنها تماشا می کردند و هرگز چشمانشان را از بین نمی بردند. و هنوز هم زن زخمی شده. من خیلی شگفت زده شدم، چون نمی دانستم او چه کسی است. من می خواستم او را متوقف گریه کنم، اما جرأت نکردم با او صحبت کنم. بعد از مدتی نگهبان به طرف او خم شد و در گوشش زمزمه کرد. اما او فقط سرش را تکان داد، چیزی را که نمیتوانستم بگیرم، گول زد و به همان اندازه که قبلا پیش میآمد، گریه میکرد. نگهبان بلند شد و صندلیش را کنار من گذاشت. در ابتدا او ساکت شد؛ سپس، بدون توجه به من، توضیح داد. \"او به مادرت اختصاص داده شد. او می گوید مادر شما تنها دوستش در دنیا بود و اکنون تنها اوست. »من هیچ چیزی نگفتم و سکوت طولانی مدت ادامه داشت. در حال حاضر خانم ها آه می کشند و ساکت می شوند، و بعد از چند دقیقه دمش زدن و غرغر کردن، او نیز ساکت شد. @ مرسولا در سرگرمی مورد علاقه خود می اندیشد: تماشای روزمره از بالکن اتاق خواب / واندا چه کسی دوست ندارد که این کار را انجام دهد! مرسولی دوست داشت از بالکن اتاق خوابش نگاه کند. این به آن دلیل کافی برای مخلوط کردن با مردم بود؛ این بهترین راه برای درونی بودن بود. @ اتاق خواب من به خیابان اصلی منطقه ما است. اگر چه بعد از ظهر خوب بود، بلوک های سنگ فرش سیاه و سفید بود. تعداد کمی از مردم به نظر می رسید در عجله پوچ است. اول از همه یک خانواده آمدند که برای پیاده روی یکشنبه و بعد از ظهر می رفتند؛ دو پسر کوچک در لباس ملوان، با شلوار کوتاه به سختی به زانوی خود، و نگاه کردن به نگرانی در یکشنبه خود را بهترین؛ سپس یک دختر کوچک با کمان صورتی بزرگ و کفش سیاه چرمی. پشت آنها مادرشان بود، یک زن بسیار با چربی در لباس ابریشمی قهوه ای، و پدرشان، مرد کوچولوی کوچکی که من از طریق چشم او می شناختم. او کلاه نی، چوب پیاده روی و کراوات پروانه داشت. با دیدن او در کنار همسرش، متوجه شدم که چرا مردم گفتند که او از یک خانواده خوب آمده و از زیر آن ازدواج کرده است. بعد از آن یک گروه از جوانان جوان، محلی گلخانه ها، â € œ با موهای روغن آبی، روابط قرمز، کت های بسیار کم در کمر، جیب بافته شده و کفش های مربعی به پا آمد. من حدس زدم آنها به یکی از تئاترهای بزرگ در مرکز شهر می رفتند. به همین دلیل است که آنها خیلی زود شروع به کار کرده و به سمت توقف تراموا، عجله و صحبت کردن در بالای صدای خود را آغاز کرده اند. @ رمان مشهور آلبر کامویس، @ Stranger @، به یک بازی سوئدی، @ Främlingen @ . نیکلاس اسکر، تصویر دلخراش را برای نمایشنامه ها نشان داد. مرسولا یک عرب را بدون داشتن دلیل معتبر برای انجام این کار کشتن می کند. هیچ کس در ذهن حق خود این کار را نمی کند. اما پس از آن Mersault واقعا در ذهن حق خود است؟ به نظر می رسد کاملا از تمرکز خارج است. در واقع، به نظر نمی رسد که به چیزی توجه داشته باشد؛ آن را ارتقاء دفتر و یا مقابله با یک زن و شوهر عشق و یا حتی وجود او. لوینو Viscontis @ غریبه @ می سازد ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بیگانه


 کتاب دایی وانیا
 کتاب قصه های تصویری از زهرالربیع _4
 کتاب قصه های تصویری از حدیقه الحقیقه _ ‏‫۱
 کتاب تروترو همیشه شاگرد اول میشه
 کتاب ترو می خواد تو برفا آب بپاشه به گل ها
 کتاب تروتروی بانمکه خوشحاله روز کودکه