کتاب رنج های ورتر جوان

اثر یوهان ولفگانگ فون گوته از انتشارات ماهی - مترجم: محمود حدادی-ادبیات اقتباسی

بخش نخست رمان رنج‌های ورتر جوان، در قالب نامه است، و بخش دوم ترکیبی از نامه‌ها و گزارش گردآورنده‌ی این نامه‌ها. این اثر پس از گذشت بیش از دو قرن هنوز هم از محبوب‌ترین آثار ادبیات جهان است، زیرا نویسنده در آن، روح عصیان‌گر دوره‌ی ادبی طوفان و طغیان را به خوبی نشان می‌دهد.
داستان مربوط به نجیب زاده‌ای است که در دهکده‌ای کوچک مستقر می‌شود و دل در گرو عشق دوشیزه‌ای بسیار پاک و خوبرو به نام شارلوته می‌نهد که او نیز احساسات لطیف عاشقانه مرد جوان را پاسخگو است .آنها پیوسته به دیدار یک دیگر می‌شتابند اما ورتر نمی‌داند که دوشیزه جوان مسئولیت مراقبت از خواهران و برادران جوان‌تر خویش را دارد ;زیرا مادرشان از دنیا رخت بر بسته است ;از این رو, او با مردی منطقی و بسیار درخور اطمینان نامزد است .ورتر برای چندی از آن جا دور می‌شود اما طاقت نمی‌آورد ...


خرید کتاب رنج های ورتر جوان
جستجوی کتاب رنج های ورتر جوان در گودریدز

معرفی کتاب رنج های ورتر جوان از نگاه کاربران
رنج هاى خواننده ى @ورترِ جوان@
فكر كنم اواخر رمان بود كه مصمم شدم با دقت و قدرتى كه در خود مى ديدم،كتاب را به سمت ديوار رو به رويم پرتاب كنم تا از شرّش خلاص شوم(حيف كه امانت كتابخانه بود).اين كتاب @بد@ يا به لحاظ تكنيكى ضعيف نيست،توسط نويسنده ى بى سواد يا بى استعدادى هم نگاشته نشده؛مشكل اصلى اينجاست كه آنقدر براى من غير قابل باور است كه هندى ترين فيلم ها و كتاب ها را در جيبش ميگذارد و قطعا بايد در ژانر تخيلى دسته بندى شود.
گوته ى دلپسند
كتاب مجموعه اى از نامه هاى ورتر است كه شرح حال خودش را از عشقى كه در آن گرفتار شده،براى دوستش به نگارش در مى آورد.در درجه ى اول بايد اذعان كنم كه گوته در بيان اديبانه ى توصيفات و احساسات عاشقانه كم نظير عمل مى كند.اما آنقدر در آن زياده روى مى كند كه مانند يك جرعه چاىِ بيش از حد شيرين،دِل آدم را مى زند.
همچنين گوته از آن دست نويسندگانى ست كه در مقام @انسان شناس@ مى ايستد.ورتر در معدود قسمت هايى كه حرفى از عشق و شارلوت به ميان نمى آورد،به كند و كاو در طبيعت انسان هاى اطرافش مى پردازد و تنها بخش جذاب كتاب براى من همين بود.
رنج هاى مقدماتى
شروع كتاب خوب است و نويد يك عاشقانه ى زيبا و ناب را به مخاطب مى دهد؛اما بعد از مدتى متوجه مى شويم كه يك پاى كتاب مى لنگد و آن،منطقى و قابل باور بودن است.ورتر شخصيتى كاملا ناپايدار و بى ثبات دارد.بهتر است بگويم كه آنچنان شخصيتى ندارد،چرا كه آنقدر در توهمات و هذيان هاى عاشقانه ى خود نسبت به شارلوت غرق مى شود كه انگار فرديت و هويت خود را گم مى كند و گاه رفتار هايى مازوخيستى را به نمايش مى گذارد.ورتر چنان احساسات قدرتمند و غالبى دارد كه انگار از كار هايى كه انجام مى دهد و انديشه هايى كه در سر مى پروراند درك و يا بر آنها كنترلى ندارد.مشكل از جايى جدى تر مى شود كه گاه بر آن مى شود تا از حالات روحى خود دفاع و آن را توجيه كند.در اين موارد،ورتر ناگهان به موجودى عاقل و منطقى بدل مى شود كه سعى مى كند اطرافيان و يا مخاطب را نسبت به درستى رفتار هايش قانع كند.
خطر لو رفتن رنج نهايى
نمى شود از ورتر سخن گفت و به پايان آن اشاره اى نداشت.شايد بتوان گفت اين قسمت از رمان،آنچنان غير قابل باور نيست -گرچه هنوز نامعقول است- و حتما مشابه آن را در دنياى واقعى ديده يا شنيده ايد؛افرادى به دليل ناكامى در عشق افراط گونه ى خود،به از بين بردن هستىِ خود يا ديگرى مبادرت كرده اند.به ياد دارم كه شخصى را در سال اول دانشگاه ملاقات كردم.ايشان كه اصالتا اهل خطه شمال بود،برايم تعريف كرد كه چگونه محبوبش،هنگامى كه بعد از سه سال او را ترك كرد،باعث شد كه او به افسردگى شديدى مبتلا شود و روزانه با افكار بى شمارى دست و پنجه نرم كند كه او را به خودكشى سوق مى داد(البته با كمك روانشناس بهبود يافتند و در قيد حيات هستند).راجع به اين مقوله نمى شود قضاوتى داشت،مقوله ى مرگ و زندگى براى هر كس تفاوت هايى شامل مى شود اما من نمى توانم درك كنم كه چرا عشق (آن نوع عشقى كه در اين رمان مطرح مى شود) بايد آنقدر مهم و ارزشمند تلقى شود تا با هستى انسان برابرى پيدا كند!؟
اما ناپلئون كه هفت بار آنرا خواند!؟
خيلى ها اين كتاب را در زمره ى بهترين ها مى دانند و القابى مثل @شاهكار@ يا @ماندگار@ يا @بهترين كتاب قرن فلان@ را به آن مى چسبانند.بعد از خواندن اين كتاب يقين بردم كه اين برچسب ها،ياوه اى بيش نيستند و تنها چيزى كه اثرى را ماندگار مى كند،اساسا ملاك ها و نياز هاى خود فردِ خواننده است.
با احتياط كتاب را بخوانيد؛اگر هم نخوانديد،چيزى را از دست نداديد.

مشاهده لینک اصلی
احساسات متناقضی نسبت به داستان دارم، اگر بخوام فقط به سیر حوادث و خلاصه‌ی داستان و شرح آنچه بر ورتر و لوته و بقیه‌ی شخصیت‌ها گذشت توجه کنم باید بگم که دوستش نداشتم و برای همه داستانی تکراری محسوب میشه،تکراری و نچسب و کسالت‌آور، حتی شرح احساسات ورتر هم نظرم رو جلب نکرد(مشکلم باورپذیر نبودن یا شدت این احساسات نیست، چون که چرا احساسی رو فقط چون به نظرمون بیش از حدی‌ست که نرمال تعیین شده، نباید باورش کنیم؟)اما با همه‌ی این دوست نداشتن‌ها و جذب نشدن‌ها(اصلا جذب شدن اهمیتی داره؟) باز هم چیزی بود که حسی در من ایجاد میکرد حین خوندن، شاید همون حس آشفتگی و بی‌قراری ورتر رو،اما با دلایل و ریشه‌هایی متفاوت.و میل به غرق شدن در غم، میل به سوگواری، میل به نبودن.
بهترین قسمت‌های کتاب برام قسمتهایی بود که ورتر از طبیعت میگفت و از انسان و از زندگی(این قسمت‌ها رو در آپدیت‌ها نوشته‌م)و این خیلی مهمه که این قسمت‌ها فقط جمله‌های قشنگ میان داستانی ساده و کسل‌کننده نبودند بلکه کاملا مرتبط با داستان بودند و برای فهمش لازم، که این لزوم و ارتباط، با خوندن جستارهای انتهای کتاب روشن‌تر میشه.
در انتهای داستان و پایان کتاب دو جستار اومده، یکی به نام «طبیعت» و دیگری «ورتر گوته» که پیشنهاد می‌کنم اگر داستان رو خوندید بخونیدشون.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب رنج های ورتر جوان


 کتاب دایی وانیا
 کتاب قصه های تصویری از زهرالربیع _4
 کتاب قصه های تصویری از حدیقه الحقیقه _ ‏‫۱
 کتاب تروترو همیشه شاگرد اول میشه
 کتاب ترو می خواد تو برفا آب بپاشه به گل ها
 کتاب تروتروی بانمکه خوشحاله روز کودکه