کتاب ساعت ها

اثر مایکل کانینگهام از انتشارات نیماژ - مترجم: مهدی غبرایی-ادبیات اقتباسی

ساعت‌ها (۱۹۹۸) رمانی از مایکل کانینگهام نویسنده آمریکایی است. او به خاطر این رمان در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه پولیتزر و پن/فاکنر شد. رمان به سه زن از سه نسل می‌پردازد که تحت تأثیر رمان خانم دالوی اثر ویرجینیا وولف قرار می‌گیرند. اولی خود ویرجینیا وولف است که دارد در سال ۱۹۲۳ هم‌زمان با نوشتن رمان خانم دالوی، با بیماری روانی خودش دست و پنجه نرم می‌کند. نفر دوم خانم براون است، همسر یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم، که در سال ۱۹۴۹ مشغول خواندن رمان خانم دالوی است و هم‌زمان جشن تولد شوهرش را ترتیب می‌دهد. نفر سوم، کلاریسا وگان، زنی همجنس گراست که در سال ۲۰۰۱ جشنی به افتخار دوست شاعر و معشوق قدیمی اش ریچارد می‌گیرد که به خاطر بیماری ایدز با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند.


خرید کتاب ساعت ها
جستجوی کتاب ساعت ها در گودریدز

معرفی کتاب ساعت ها از نگاه کاربران
ساعت ها با سه داستان موازی روايت مي شود.زندگی وولف،لورا،کلاریسا که دوست ریچارد(پسر لورا)است. اما در واقع همه این افراد به وسیله وولف خلق شده اند و البته او نزديك ترين شخصيت به خود را كه مردی به نام ريچارد است و قرار است جايزه ادبی مهمی به او داده شود،در داستان خود مي كشد،چرا كه@با مرگ يك نفر دیگران قدر زندگي را بهتر مي دانند@ و اين جمله ای است كه وولف در جواب همسرش كه در مورد ضرورت وجود مرگ در رمان می پرسد،بیان می كند.ريچارد و وولف كمبود هويت و عقده ندارند و به همین دلیل جايزه@يك عمر فعاليت هنری@ را عملی كليشه ای می دانند.در حقيقت این دو نفر آنقدر رشد كرده اند كه نياز به تقدير ندارند و آنها را ارضا نمی كند.ريچارد شريك افتخار شدن را@جهالت محض@می داند..
شباهت های فراوان اين سه داستان از قصد و به دلیل يكسان و یک شدن مضمون و به تصوير كشيدن و معرفی بيشتر شخصيت ويرجينيا وولف وخودكشی اوست
فضاهای طراحی شده خانه وولف بسیار سرد و تاريك است كه نشان از روح غمگین او دارد.ريچارد كلاريسا را محكوم مي كند كه مهمانی هاي او براي پنهان كردن سكوت و افسردگی او هست.همان سكوت و غم مرموزی كه سرانجام داستان را رقم مي زند.در سكانس تشييع پرنده مرده می شنويم كه@هر كس یک زمانی مي ميرد.به نظر می رسد اکنون نوبت پرنده هست@ و در زمينه تصوير وولف ايستاده هست و گویی نوبت خود را انتظار مي كشد. خوابيدن وولف کنار پرنده مرده و كلوزآپ از چهره او و پرنده در فیلم میتواند مقدمه و نشانه پر كشيدن پرنده روح او در پایان داستان باشد.
شاید وولف از زندگی خود خسته شده و در واقع می توان گفت که تلاش او برای خودكشی برای دفعه سوم به نوعی جست وجوی حيات و زندگی و معناست.او از زندگی توخالی بيزار است و ترجيح میدهد كه نباشد تا اينكه به روزمرگی،بی محتوایی،بی معنایی و پوچی تن دهد.وولف جايی سخن خود را از زبان ريچارد به نقل از كلاريسا مطرح می كند؛كلاريسا مي گويد كه ريچارد معتقد است او به زندگی معمولی خو گرفته و عادت کرده.وولف با وجودی كه زن ها را به تعبیر خود@كمرنگ تر@ می داند،باز هم ترجيح میدهد كه قهرمان زن داستان او زنده بماند و ريچارد بميرد.
در پايان میخوانیم ( می بينيم) كه با وجود رضايت همسر وولف در مورد رفتن او به لندن باز هم وولف آرام و قرار ندارد و به نظر مي رسد لندن هم ديگر او را راضی نمی كند.او می خواهد به سفر دورتری برود،شاید به همان جايي كه از آن آمده ،چنان كه در پاسخ آن كودك راجع به مفهوم مرگ نيز همين پاسخ را می دهد.وولف خواهان آزادی انتخاب و تصميم گيریست و شكل گيری ماهيت انسان را در اين مسئله می داند و مي خواهد هر طور شده پوسته دور خود را پاره كند و برود.او از آن دسته آدم هايیست كه در چارچوب ها و ساختارها نمی گنجد و مطابق ميل ديگران رفتار نمیکند و می خواهد خود را بازآفرينی كند و تولدی دوباره بيابد.
خودكشي هر دو نويسنده را شايد بتوان سرانجام نبود عشق به ديگری تفسير كرد، چنان كه حس سردی،افسردگی و دل مردگی در تمام فضای فيلم حضور دارد و سنگینی می کند.مفهوم زمان در اين فيلم دگرگون می شود.هم در شیوه روايت فيلم و هم در ديالوگ های کاراکترهای داستان.
پشيمانی وولف از كشتن لورای افسرده و در عوض كشتن شوهر او كه بسيار اميد به زندگی دارد و شادمان و خوشبخت هست و همچنين پسر لورا (ريچارد) همه تناقضهایی هستند كه در زندگی واقعی نیز وجود دارند. اين مسئله مي تواند اشاره به مفهوم سرنوشت و تقدير و كنترل آن توسط نيرويی برتر نیز باشد.وولف با مرگ خود زندگی هاي پوچ را نقد میکند،زیر سوال می برد و زنده ها را تشويق به زيست و زندگی آگاهانه،با معنا و به دور از روزمرگی می كند.
ساعت ها در مورد عمر محدود، فرصت و زمان اندك و گذرايی است كه هر انسانی در اختيار دارد و چگونگی و كيفيت آن.ويرجينيا به عنوان يك انسان،یک نویسنده و در نهایت یک زن نگران است و دغدغه های بسیار دارد و مرگ را بر میگزیند اما مرگ ويرجينيا وولف پايان زندگی او نيست همان گونه که خود او نیز در آخرین جمله هایش در پایان فیلم نیز خطاب به لئونارد می گوید:
@ لئونارد عزیز،همیشه به صورت زندگی نگاه کن! همیشه! به صورت زندگی نگاه کن و زمانی که آن را خوب شناختی آن را رها کن. لئونارد! همیشه میان ما لحظهها حضور دارند…همیشه…عشق…همیشه…ساعتها!@


مشاهده لینک اصلی

ساعت ها با سه داستان موازی روايت مي شود.زندگی وولف،لورا،کلاریسا که دوست ریچارد(پسر لورا)است. اما در واقع همه این افراد به وسیله وولف خلق شده اند و البته او نزديك ترين شخصيت به خود را كه مردی به نام ريچارد است و قرار است جايزه ادبی مهمی به او داده شود،در داستان خود مي كشد،چرا كه@با مرگ يك نفر دیگران قدر زندگي را بهتر مي دانند@ و اين جمله ای است كه وولف در جواب همسرش كه در مورد ضرورت وجود مرگ در رمان می پرسد،بیان می كند.ريچارد و وولف كمبود هويت و عقده ندارند و به همین دلیل جايزه@يك عمر فعاليت هنری@ را عملی كليشه ای می دانند.در حقيقت این دو نفر آنقدر رشد كرده اند كه نياز به تقدير ندارند و آنها را ارضا نمی كند.ريچارد شريك افتخار شدن را@جهالت محض@می داند.تصاوير ابتدا و انتهای فيلم وولف را نشان می دهد كه جدا از همه دلیل ها همانند ريچارد به زندگی خود پايان می دهد و برای هميشه به طبيعت می پيوندد و روح خود را رها و آزاد می سازد.
شباهت های فراوان اين سه داستان از قصد و به دلیل يكسان و یک شدن مضمون و به تصوير كشيدن و معرفی بيشتر شخصيت ويرجينيا وولف وخودكشی اوست.فيلم دارای موتيف های بسیاریست كه به واسطه آن بر تشابه شخصيت ها تاكيد می شود، موتيف هايی چون زنگ ساعت ها كه تاكيد بر گذر و مفهوم زمان است، آوردن گل در رنگ های متفاوت، دادن مهمانی و حس افسردگی. حتا كلاريسا هم با تمام كه تظاهری که به شادی و نشاط مي كند، افسرده است و تلاش در پنهان داشتن آن دارد و اين نكته ایست كه ريچارد به آن اشاره می كند.كلاريسا در ظاهر اعتماد به نفس دارد اما دلهره درونی او در رفتارهای او مشخص است. كلاريسا بسيار تلاش دارد با اميدی مصنوعی ريچارد را وادار به زندگي كند،اما ريچارد می ميرد چرا كه او در حقیقت همان وولف است كه پیشتر به زندگي خود پايان داده.
فضاهای طراحی شده خانه وولف بسیار سرد و تاريك است كه نشان از روح غمگین او دارد.ريچارد كلاريسا را محكوم مي كند كه مهمانی هاي او براي پنهان كردن سكوت و افسردگی او هست.همان سكوت و غم مرموزی كه سرانجام داستان را رقم مي زند.در سكانس تشييع پرنده مرده می شنويم كه@هر كس یک زمانی مي ميرد.به نظر می رسد اکنون نوبت پرنده هست@ و در زمينه تصوير وولف ايستاده هست و گویی نوبت خود را انتظار مي كشد. خوابيدن وولف کنار پرنده مرده و كلوزآپ از چهره او و پرنده میتواند مقدمه و نشانه پر كشيدن پرنده روح او در پایان داستان باشد.
شاید وولف از زندگی خود خسته شده و در واقع می توان گفت که تلاش او برای خودكشی برای دفعه سوم به نوعی جست وجوی حيات و زندگی و معناست.او از زندگی توخالی بيزار است و ترجيح میدهد كه نباشد تا اينكه به روزمرگی،بی محتوایی،بی معنایی و پوچی تن دهد.وولف جايی سخن خود را از زبان ريچارد به نقل از كلاريسا مطرح می كند؛كلاريسا مي گويد كه ريچارد معتقد است او به زندگی معمولی خو گرفته و عادت کرده.وولف با وجودی كه زن ها را به تعبیر خود@كمرنگ تر@ می داند،باز هم ترجيح میدهد كه قهرمان زن داستان او زنده بماند و ريچارد بميرد.
در پايان می بينيم كه با وجود رضايت همسر وولف در مورد رفتن او به لندن باز هم وولف آرام و قرار ندارد و به نظر مي رسد لندن هم ديگر او را راضی نمی كند.او می خواهد به سفر دورتری برود،شاید به همان جايي كه از آن آمده ،چنان كه در پاسخ آن كودك راجع به مفهوم مرگ نيز همين پاسخ را می دهد.وولف خواهان آزادی انتخاب و تصميم گيریست و شكل گيری ماهيت انسان را در اين مسئله می داند و مي خواهد هر طور شده پوسته دور خود را پاره كند و برود.او از آن دسته آدم هايیست كه در چارچوب ها و ساختارها نمی گنجد و مطابق ميل ديگران رفتار نمیکند و می خواهد خود را بازآفرينی كند و تولدی دوباره بيابد.
خودكشي هر دو نويسنده را شايد بتوان سرانجام نبود عشق به ديگری تفسير كرد، چنان كه حس سردی،افسردگی و دل مردگی در تمام فضای فيلم حضور دارد و سنگینی می کند.مفهوم زمان در اين فيلم دگرگون می شود.هم در شیوه روايت فيلم و هم در ديالوگ های کاراکترهای داستان.
پشيمانی وولف از كشتن لورای افسرده و در عوض كشتن شوهر او كه بسيار اميد به زندگی دارد و شادمان و خوشبخت هست و همچنين پسر لورا (ريچارد) همه تناقضهایی هستند كه در زندگی واقعی نیز وجود دارند. اين مسئله مي تواند اشاره به مفهوم سرنوشت و تقدير و كنترل آن توسط نيرويی برتر نیز باشد.وولف با مرگ خود زندگی هاي پوچ را نقد میکند،زیر سوال می برد و زنده ها را تشويق به زيست و زندگی آگاهانه،با معنا و به دور از روزمرگی می كند.
ساعت ها در مورد عمر محدود، فرصت و زمان اندك و گذرايی است كه هر انسانی در اختيار دارد و چگونگی و كيفيت آن.ويرجينيا به عنوان يك انسان،یک نویسنده و در نهایت یک زن نگران است و دغدغه های بسیار دارد و مرگ را بر میگزیند اما مرگ ويرجينيا وولف پايان زندگی او نيست همان گونه که خود او نیز در آخرین جمله هایش در پایان فیلم نیز خطاب به لئونارد می گوید:
@ لئونارد عزیز،همیشه به صورت زندگی نگاه کن! همیشه! به صورت زندگی نگاه کن و زمانی که آن را خوب شناختی آن را رها کن. لئونارد! همیشه میان ما لحظهها حضور دارند…همیشه…عشق…همیشه…ساعتها!@




مشاهده لینک اصلی
~ rtc

مشاهده لینک اصلی
خواندن خوب! بسیار جذاب و سرگرم کننده است. با سه زن که در هم آمیخته اند و با دوره زمانی مختلف از طریق یک کتاب ساده ارتباط برقرار می کنند ... خوب نوشته شده ... (کاغذ دیواری!)

مشاهده لینک اصلی
4.5 / 5 ستاره! چنین کتاب هوشمندانه ای.

مشاهده لینک اصلی
ترجمه، متاسفانه، بزرگترین مزاحمت NK شد، اما من هیچ تاثیری در انتخاب مترجم نداشتم ... توصیه: آن را به طور انحصاری در اصل بخوانید تا یک ترجمه جدید به صربستان ... یا ترجمه کرواتی را بخوانید

مشاهده لینک اصلی
تیک، خانم دالووی. طاووس، خانم وولف. تیک، خانم براون Tock، خانم Dallowayâ € |again.Reviewing ساعت ها من پیدا کردم خود را در جایی بین تیک و تاک گیر کرده است. خواندن یک رمان، شعر، بازی، فیلمنامه، بسیار آسان است برای من از دست دادن ارتباط با واقعیت و به طور کامل خود را در جهان از یک داستان جذب می کنم. من با خودم از دست دادن صداهای اطراف من. بوی زیر بینی من است جهان در اطراف من اتفاق می افتد زمان گذشت به هیچ چیز نیست. ساعت ها، با این حال، من را کاملا از موقعیت من در واقعیت، سر و صدا از جهان خارج، چهره هوا و کم آفتاب زمان آگاه ساخته شده است. به طور خلاصه، ساعت ها من را احساس عجیب و غریب توخالی و irked.The کتاب متناوب میان داستان سه زن تایپ: خانم Dalloway؛ طاووس: خانم وولف؛ و تیک: خانم براون - همه آنها به نظر می رسد مبهم ناراضی با زندگی خود. با این وجود، تا زمانی که پایان نیافتد، تا حدودی مبهم و تا حدودی گمراه کننده می شود، به نحوی که روایت های آنها همگام هستند، به جز تمایل و سرگرم شدن از امکان زندگی متفاوت و شاید معنی دار تر از آن چیزی که درونشان درگیر می شود. تیک: خانم Dalloway.Also به نام Clarissa Vaughn، قهرمان خانم Dalloway ویرجینیا Woolfâ € ™ ثانیه. یکی از دوستان وفادار و محترم، سرپرست و ناظر از نویسندگان و مبتلایان به ایدز، ریچارد براون. تیک: خانم وولف. با خلق و خوی رمانتیک، خانم وولف کنجکاوی خود را انجام می دهد و داستان هایی را به نمایش می گذارد و نوشتن ممکن است برای نوشتن از رمان جدیدش. لئونارد، خانم وولف در مهمانی رچیموند با شوهر محافظش، لندن را برای مه، کسب و کار و شفافیت شیرین در لندن آماده می کند. خانم براون خانم براون. لورا براون در لس آنجلس در حومه شهر لس آنجلس با یک شوهر دوست داشتنی، دون و پسر رقیب کنجکاو، ریچی، امیدوار است بدون دانستن آنچه که او امیدوار است. او بدون دانستن آنچه که برایش زندگی می کند زندگی می کند او بدون دانستن آنچه که او از آن فرار می کند فرار می کند. تیک تاک، تیک تاک به ساعت. یکی روز؛ یک روز 24 ساعته کاملا تغییرناپذیر و غیر قابل اجتناب از هر یک از زنان، به آرامی روایت می شود، شروع به زندگی و پایان دادن به مرگ به عنوان وسیله ای برای فرار از یک زندگی مضحک، اما ناامید کننده است. خانم Dalloway، خانم وولف و خانم براون همه به نظر می رسد سر و صدا مضحک، زندگی عادی برخورد با سختی های روزانه معمولی از دوران که در آن زندگی می کنند، اما به طرز شگفت آور به طوری که آنها را متفاوت، اما نیز قابل درک. آنها خانه، سلامتی و «شادی» دارند، اما هنوز احساس ناراحتی و دلتنگی برای احساس یا وضعیتی دارند که حتی ممکن است حتی وجود نداشته باشند. زمان، گذر زمان، اجتناب ناپذیر بودن زمان در قلب رمان قرار دارد همانطور که گذشت زمان، و شیوع آن باعث می شود که هر یک از روایات در نهایت در صفحات آخر کتاب پیدا شوند. اگرچه قطعه ها و حوادث داستان ها دشوار است که با هم کنار بیایند و اجازه ندهند برای یک لذت بخش کاملا «تجربه خواننده» نمی تواند زیبایی و شیوه هنری را که در آن هر شخصیت، رویداد، مکان، نشان داده شده، انکار کند. زبان Cunningham به شدت گمراه کننده است و تصویری جالب از زندگی را ارائه می دهد و ما را به عنوان خوانندگان، عاشقان، احساسات - انسان ها - زمان تجربه، گذار از زمان و اجتناب ناپذیر بودن زمان می دهد. توصیه ساعت ها (که مراقب است اگر آن را برنده جایزه پولیتزر و یا آن کتاب مورد علاقه Oprahâ € ™ ثانیه و یا که مریل استریپ در مورد آن خاموش)، اما از نظر زبان، آن غیر ممکن است به طور کامل در عشق مایکل کانینگهام سقوط می کند کلمات: ما زندگی خود را زندگی می کنیم، انجام هر کاری که انجام می دهیم، و پس از آن ما می خوابیم - آن را ساده و عادی می دانیم. چند پرش از پنجره ها و یا خود را غرق و یا قرص؛ بیشتر از حادثه جان می گیرند و بسیاری از ما، اکثریت قریب به اتفاق برخی از بیماری ها و یا اگر ما بسیار خوش شانس، توسط خود زمان. این فقط برای تسلی خاطر است: یک ساعت در اینجا یا آنجا، زمانی که زندگی ما به نظر می رسد، در برابر همه شانس و انتظارات، بازتاب می شود و همه چیز را که ما همیشه تصور می کنیم، به ما می دهد و شما را ترک می کند فکر می کنم که عزیزم، عزیزم عزیزم. واقعا، دلفین، بابلر

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب ساعت ها


 کتاب دایی وانیا
 کتاب قصه های تصویری از زهرالربیع _4
 کتاب قصه های تصویری از حدیقه الحقیقه _ ‏‫۱
 کتاب تروترو همیشه شاگرد اول میشه
 کتاب ترو می خواد تو برفا آب بپاشه به گل ها
 کتاب تروتروی بانمکه خوشحاله روز کودکه