کتاب سرخ و سیاه

اثر استاندال از انتشارات مرکز - مترجم: مهدی سحابی-ادبیات اقتباسی

"Criticism" collects nine essays, seven of which are new to this edition, by Erich Auerbach, Rene Girard, Victor Brombert, Shoshana Felman, Peter Brooks, Sandy Petrey, Alison Finch, Lisa G. Algazi, and Susanna Lee A Chronology of Stendhals life and work, also new to the Second Edition, and an updated Selected Bibliography are included.


خرید کتاب سرخ و سیاه
جستجوی کتاب سرخ و سیاه در گودریدز

معرفی کتاب سرخ و سیاه از نگاه کاربران
تا الان خوندن هیچ کتابی اینقدر برام طولانی نشده بود چند بار نا امید شدم میخواستم کلا کنارش بزارم ولی تمومش کردم هرچند از اول کتاب باهاش ارتباط زیادی نگرفتم ولی آخرش کتاب رو دوست داشتم حتما باید یه بار دیگه بخونمش چون جزو شاهکار های رئالیستی جهان هست .

مشاهده لینک اصلی
عشق و بلندپروازی

استاندال با نقل یک رویداد عادی، داستانی را می‌آفریند که در واقع روایتگر شکست عشقی والا، در اثر برخورد با قرار دادهای ناگزیر اجتماعی است.

معلّم سَرِخانه

سرخ و سیاه شرح یک رویداد واقعی است در سال 1830، با تغییرات بسیار. ژولیَن سورِل، (Julien Surel) که فرزند درودگری است در «وری یر»(Verriere) واقع در منطقه ژورا، و زیر نظر آبه شِلان آموزش دیده و پرورش یافته، برای تعلیم فرزندان مردی از طبقه اشراف به نام آقای«دُورنال»(de Renel) به خانه آنها می‌رود.

شکست تمایلات

ژولین سورِل با مذهب و سلطنت مطلقه مخالف است و ناپلئون را در دل می‌ستاید و به خاطر همین اعتقاداتش لطمه‌های بسیار دیده، و سرخورده و بسیار افسرده است و در آن ایّامی که در خانه آقای دُورنال معلم و مربّی فرزندان اوست،‌به همسر او ابراز عشق می‌کند، و با او روابط عاشقانه برقرار می‌سازد و این قضیه افشا می‌شود، و او را از آنجا بیرون می‌کنند.

ژولین از آنجا به مدرسه علوم مذهبی بزانُسون می‌رود و پس از چندی منشی مارکی دولامُول می‌شود. ماتیلد دولامُول،‌ دختر مارلی، به پیروی از مُدِ آن روزگار به تمایلات شدید نفسانی خود پاسخ می‌دهد و خود را تسلیم عشق ژولین می‌کند. و تا اینجا «سرخ»، در فضای داستان پیروزمند است. تا آن که «سیاه» ناگهان پدیدار می‌شود و کشیش اعتراف شنو خانم دُورنال را وامی‌دارد که نامه‌ای بنویسد و ژولین را فریبکار و اغواگر معرفی کند. ژولین وقتی از موضوع با خبر می‌شود، به «وری‌یر» باز می‌گردد و به خانه خانم دُورنال می‌رود، و با تپانچه تیری به او شلیک می‌کند. او را به زندان می‌برند. و خانم دُورنال که از این حادثه جان به در برده، به اتفاق ماتیلد، دختر مارکی، کوشش می‌کنند که او را از زندان بیرون بیاورند. اما ژولین در زندان تغییر روحیه می دهد و اعتقاد و افکارش به رنگ دیگری درمی‌آید‌،‌ و ژولین دیگری با خصوصیات اخلاقی دیگری متولد می‌شود و ماجرا با مرگ ژولین پایان می‌یابد، و چند روز بعد از او خانم دُورنال نیز جان می‌سپارد.

وقایع توحّش آمیز

ژولین پُرجوش و پُر حرارت است و تنها به ارضای تمایلات خود می‌اندیشد، و بر ضدّ جامعه بسته و بورژوازی زده و متظاهر به اخلاق عصیان می‌کند. استاندال نیز کم و بیش همین خصوصیات را دارد. استاندال رئالیست و رُمانتیک، در ایتالیای دوران رُنسانس فضائی را یافته بود که مانند رؤیاهای او هم دل‌انگیز، هم طوفانی و توحش آمیز بود. و فایریچیو دل دونگو(Fabrice deldngo)، قهرمان رُمان دیگر او به نام «لاشارتروز دوپارم»، بی نهایت ظریف و آداب دان و بی‌نهایت خشن و بی‌رحم بود. هم وارث روحیات شوالیه‌ها بود و هم وارث ماکیاول، در آن رُمان هم الهام‌بخش استاندال، رویدادهای عادی بود که در ایتالیای قرن پانزدهم اتفاق افتاده بود و او این وقایع را با موشکافی‌های خشک و دقیق در آمیخته، تابلوی دردانگیزی فراهم ساخته بود.

استاندال

هانری بیل(Hen Beyle)، معروف به استاندال (1842 ـ 1783)، با آن که داستان‌نویس بود برای معاصرانش قابل درک نبود و التفات چندانی به او نداشتند و پس از پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، یعنی سالها بعد از مرگش به مقام و منزلت این رُمان‌نویس بزرگ پی‌ بردند. و علاوه بر رُمانهای او،‌ ارزش کارهای دیگر او نظیر: «زندگی‌ هانری برولار»،‌ و « خاطرات خودستایانه» نیز معلوم شد و دوستداران ادبیات دریافتند که استاندال از پیشگامان و روانکاوی در دنیای ادب بوده است. استاندال مرد گذشته و در عین حال مرد آینده بود. به رغم میل خود رُمانتیک بود. صریح و بی‌پرده واقعیات را می‌نوشت و گوئی با نخبگان نسل‌های آینده قصد دیدار داشت، و به قول آراگون: «استاندال نویسنده دنیای آینده بود».

استاندال در سینما

در سال 1960، «کلود اُوتان لارا»(Claude Aotan Lara) با اقتباس از رمان سرخ و سیاه فیلمی ساخت، که ژرارفیلیپ در آن نقش ژولین را بازی می‌کرد. در فیلمی نیز که از «لاشارتروزدوپارم» ساخته شد، ژرارفیلیپ، «فابریچیودل دونگو» بود. بدین‌گونه ژرارفیلیپ چهره محبوب و قهرمان سرشناس سینمای فرانسه در قرن بیستم، قهرمانان ادبی قرن نوزدهم استاندال را تجسّم بخشیده است

مشاهده لینک اصلی
وقتی که من در دانشگاه بودم بهترین دوست من و من به طور منظم به عنوان یکی دیگر به عنوان نوشتن، به عنوان اولین بار، ما در سرتاسر کشور بود. این نامه ها [بله، حروف â € ما متقاعد کننده نبودیم؛ هیچکدام از ما نمی توانستند کامپیوتر را به عنوان بچه ها بفروشند و تا زمانیکه نمی دانستند که از ایمیل استفاده کنند، معمولا شامل اطلاعات مربوط به هر فعالیت مرتبط با دختر، توصیه های موسیقی و پیشنهادات کتاب است. بخشی از این نامه ها با من روابط خاصی باقی مانده است [یکی به ویژه با یک دختر به نام جولی؛ مادرم مسائل را با وین، سابقش داشت، سوابق خاصی که او به من خواست و آنکه به زودی توانستم خریداری کنم و برخی از کتابهایی که از کتابخانه دنبالش بودم. یکی از کتاب هایی که او یک بار توصیه کرد، یک رمان فرانسوی بود، در مورد یک مرد جوان که تلاش می کرد راه خود را در جهان بگذارد. من به دوستم جواب دادم که آن را جالب یا چیزی شبیه آن می دانست و یک هفته بعد یک بسته به جای نامه مورد انتظار وارد شد. در داخل Le Rouge et la Noir توسط Stendhal بود. همانطور که کتاب را باز کردم، متوجه شدم که دوست من چیزی در مقابل جلد نوشته است. â € œJulien Sorel شما؟ â € آن گفت: چه او به این معنی بود؟ خوب، اول از همه، برای تماس با من، در آن زمان، یک پسر متکبر با تراشه ای بر روی شانه من در مورد تربیت من احتمالا درست بر روی پول است. علاوه بر این، باید اعتراف کنم که من می خواهم بگویم کمی از کاد و این دقیقا مشخص است که من روابط من با زنان را تقریبا به طوری که آنها تست جسارت و شجاعت من بود. پس از آن، به طور مرتب خود را در موقعیت های مسخره گرفتم، چیزهایی مانند دیدن چند دوست دختر من می توانم در همان زمان مدیریت؛ یا خوابیدن با دوست دختر من، در همان سالن های محل اقامت که در آن او نیز زندگی می کردند، فقط چند اتاق در واقع، به طوری که من مجبور شد آن را از آن وجود دارد در ساعات اولیه صبح، امید که او نمی تواند در راهرو باشد و من را بگیرد. من همچنین چیزهای متنوعی را در فتوشاپ ها، در قطارها و در کنسرت ها و غیره گرفتم. در حال حاضر، قبل از اینکه هر کسی با نظر منفی خود را منفجر کند، من کاملا آگاه هستم که این رفتار قابل تحسین و قابل توصیف نیست؛ اما، بله، منصفانه است بگویم که من کمی مانند جولیان Sorel بود. جولیان پسر ضعیف نجار است، که جاه طلبی برای کشیش است. او حداقل در سطح حداقل حساس و مرتب است. در مراحل اولیه رمان، ممکن است تصور کنید که قرمز و سیاه، یک نسخه فرانسوی از توماس هاردی Jude the Obscure است که کتابی است که بر سوء استفاده از یک پسر به طور کلی خوب به عنوان مبارزه برای خودت بهتر با این حال، زمانی که جولین در حال حرکت با دنیای مجازی است، در ظرفیت معلم به فرزندانش، به سرعت روشن می شود که او نوعی غم انگیز و پرتحرک است، که جهان را چیزی را زیر پاشنه خود قرار می دهد، و اغلب مردم را بدون در نظر می گیرد و می بیند. این رویکرد بی عاطفه در رابطه با خانم خانه لوئیز د رنال بسیار جالب است که با او شروع به کار می کند. جولین، که قهرمان ناپلئون است، این رابطه را به گونه ای انجام می دهد که انگار یک کمپین نظامی است. او یادداشت های خود را برای خود می نویسد، برنامه های خود را می نویسد؛ او به طور اتفاقی رفتار نمیکند یا با انگیزهی پرشور رفتار میکند، اما به جای آن، آنچه را که او فکر میکند باید انجام دهد تا بتواند زن شهردار را به دست آورد، به طرز شایستهتری و جسورانه به عنوان راهی برای پیدا کردن آنچه دقیقا میتونه باشه مهم این است که او واقعا زن را نمی خواهد، اما فکر می کند که او از او متناسب است و از این ایده برخوردار است که یک خانم غول پیکر برای او مانند دیگران سقوط خواهد کرد. این برای او، برنده شدن است که شمارش دارد، او هیچ علاقه ای به نوشیدن شامپاین پیروزی ندارد. همانطور که در پاراگراف های اولیه من پیشنهاد شده، جولین، درست مانند خود من خوب است، به خصوص پس از او حساس است. و این رنگی است که او جهان را می بیند. به نظر می رسد که او معتقد است که هر کس او را نادیده می گیرد و یا او را نادیده می گیرد و به همین ترتیب در نوعی انتقامجویی و یا به نفع خود رحم می کند، او می خواهد آنها را ببرد. \"من باید خاطراتی از این محاصره را نگه دارم، او به خودش گفت در بازگشت به هتل؛ در غیر اینصورت ردی از حملات من را از دست خواهد داد. \"مادام د رنال، از سوی دیگر، واقعا جولین را دوست دارد، هرچند پیشنهاد می شود که او را بیشتر از آن چه که او دارد بیشتر دوست دارد. من او شخصیت شگفت انگیزی را یافتم، هر دو به لحاظ شخصیت و روانشناسی او و آنچه که او درباره استنتال به عنوان نویسنده میگوید. او در Verrieres در نظر گرفته شده است که یک زن پرتنش، افتخار و بلندپرواز باشد، که به آرامش نخواهد گریخت، پیشرفت والنود را تحمل کرد. با این حال، استنادل او را به عنوان اساسا بی حرکت نشان می دهد؛ او یک زن است که خود را برتر از مردان نمی داند، بلکه، به آن فکر می کند که او زرق و برق دار است و به آنها علاقه ای ندارد. این یک بینش واقعا خوب است، وقتی که گفته شده است که او شوهرش را خسته کننده نمی کند به سادگی، زیرا او می یابد مردان دیگر خسته کننده تر از او. من آن را دوست داشتم یک تمایزی واقعا باهوش و ظریف. پس از آن جولین می افتد، زیرا او مرد نیست او، در هفده، به معنای واقعی کلمه یک پسر است؛ در واقع، که ...

مشاهده لینک اصلی
من به طور معمول کتاب ها را از دست نمی دهم با این حال، استندالز سرخ و سیاه به نحوی نتوانست من را بخواهد تا آن را به پایان برساند، فقط از روی کنجکاوی در مورد آنچه که در پایان اتفاق می افتد. من متوجه شدم که چرا کلاسیک و عجایب نویسندگان آن به طور قطع هوشمندانه و به خوبی مورد استفاده قرار می گیرند، اما شخصیت ها برای طعم و طعم من بیش از حد پوچ است. من نمی توانستم به هیچ شخصیتی در کتاب مربوط شود، و افکار و اعمالشان را که دائما درهم آمیختند، توجیه می کردند. من می دانم که بخشی از کتاب بود، اما این دلیل من هم نبودم و در نتیجه خسته شدم. من واقعا سعی کردم و واقعا می خواستم این را دوست دارم، اما 100 صفحه قبل از پایان، من اعتراف شکست من.

مشاهده لینک اصلی
چه چیزی باعث می شود این رمان شاهکار جولین دوست ما باشد. یک شخص بسیار دوست داشتنی، باید اعتراف کنم، اما یک نوشته فوق العاده نوشته شده. Hea € ™ s فوق العاده نادرست و این چیزی است که او را به طوری کاملا انسانی است. او به طور مداوم اشتباهات وحشتناکی را انجام می دهد، سفرهای بیش از حد خود، عمدتا همیشه در سرتاسر وی صورت می گیرد، اما همه این ها باعث پیچیده تر شدن و در نتیجه جالب تر می شود.

مشاهده لینک اصلی
اگر جولین حساب توییتر داشته باشد، او می تواند کاربر معمولی وسوسه کننده هشتگ # odeiopessoas باشد. Sttendhal می تواند در مورد احساسات بنویسد. با تکمیل و برخی از طنز ساخته شده یکی از بهترین و پیچیده ترین شخصیت های تمام وقت است. شما هنوز هم توانایی صحبت با خواننده را در یک روش بی تکلف و فریبنده. این شاهکار او، یک رمان روانشناسی تاریخی است. خواندن غیر منتظره فراموش نشدنی. ادامه در اینجا: http: //amulherqueamalivros.blogs.sapo ...

مشاهده لینک اصلی
اولین بار در سال 1830 منتشر شد، قرمز و سیاه، بلدونزورامین جولین سورل، مرد جوان هوشمند و جاه طلب از یک خانواده طبقه کارگر در یک منطقه روستایی فرانسه است. جولین بسیار عاشقانه ناپلئون بناپارت را تحسین می کند و به یک حرفه نظامی احتیاج دارد: @ @ @ در عنوان نشان دهنده رنگ لباس نظامی است. با این حال، یک حرفه نظامی برجسته چیزی نیست که یک مرد جوان از کلاس او می تواند به خواست و جولین توجه خود را به کلیسا تبدیل: یکنواخت توسط @ Red @ از عنوان نشان داده شده است. علاوه بر اینکه یک تصویر روان شناسی ژولین است، این رمان همچنین جامعه فرانسه را تحت بازسازی بوربون، به ویژه طبقات بالاتری و کلیسا، تسخیر می کند. من به یک نسخه فرانسوی صوتی از رمان گوش داده ام، از www.literatureaudio.com بدون هزینه دانلود شده است. روایتگر صالح بود، اگرچه الهام بخش نبود. با این حال، گوش دادن به کتاب هنوز به خواندن ترجیح داده شده است؛ زیرا من مجبور شدم کلمات را در زمینه های نا آشنا در متن درک کنم، نه اینکه داستان را بررسی کنم تا چنین کلمات را در فرهنگ لغت بررسی کنم. من آرزو می کنم که این رمان بیشتر از آنچه که من واقعا انجام داد لذت بردم. قطعا دارای نقاط قوت آن است. به طور خاص، تمرکز بر روانشناسی جولینز، رمان احساسات مدرنتری نسبت به هر رمان انگلیسی در آن دوران را که من آن را آشنا می دانم، می دهد. چارچوب سیاسی و اجتماعی رمان نیز جالب است، گرچه کمبود دانش من در مورد آن دوره تاریخ فرانسوی، من را به چیزی نامناسب تبدیل کرده است. با این حال، به رغم نقاط قوت رمان، من به شخصیت های گرم نشدم. من دوست ندارم شخصیت های یک رمان را دوست داشته باشم تا خودم را دوست داشته باشم. اما من می خواهم به شدت در مورد آنها احساس. جولین هوشمند، دستکاری، خودخواه، خودخواهانه و نابالغ است. من او را دوست نداشتم، اما من نیز به اندازه کافی در مورد او احساس نکردم که او را دوست داشته باشم. من احتمالا حتی او را نیز نفهمیدم چون باید تلاش کنم تا بتوانم درک کنم که چگونه دو زن بسیار متفاوت میتوانند با عشق ورزیدن به او علاقه مند شوند. من به شخصیت های زنانه گرایش نداشتم: یکی ساده لوحانه است، اما باید بهتر شناخته شود. یکی دیگر با دستکاری در عشق به جولین توسط تغییر درTred آنها به معنی و حفظ آنها را مشتاق @ اصل دستکاری شده است. او همچنین باید بهتر شناخته شود. همچنین در مورد این شخصیت ها نیز احساس خوبی نداشتم. در انتهای این رمان، من شروع به مراقبت از سرنوشت جولین ها و دیدگاه استندالز درباره جامعه فرانسه کردم، اما هنوز به اندازه کافی برای برداشتن رمان به قلمرو چهار یا پنج ستاره نیستم. به طور کلی، من بسیار خوشحالم که به کتاب صوتی گوش دادم. تا زمانی که رمان را به عنوان گروهی که برای گروه بازخورد خوانندگان خوانده می شد، همه چیزهایی که در مورد استنتال می دانستم این بود که یک بیماری روانی و جسمی به نام او وجود دارد. اکنون در مورد او بیشتر می دانم و انتظار دارم که بیشتر از کار او در آینده بخوانم. با این حال، من فکر نمی کنم که داستان جولین سورل آن را به @ من مجددا خواندن @ لیست را.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب سرخ و سیاه


 کتاب دایی وانیا
 کتاب قصه های تصویری از زهرالربیع _4
 کتاب قصه های تصویری از حدیقه الحقیقه _ ‏‫۱
 کتاب تروترو همیشه شاگرد اول میشه
 کتاب ترو می خواد تو برفا آب بپاشه به گل ها
 کتاب تروتروی بانمکه خوشحاله روز کودکه