کتاب سیذارتا

اثر هرمان هسه از انتشارات جامی(مصدق) - مترجم: امیرفریدون گرگانی-ادبیات اقتباسی

در اثر هیمن هس، احتمالا سیذارتا معروف ترین اثر است. این داستان زمان بودا را در جهان می گیرد، در مورد یک مرد جوان صحبت می کند و خانواده اش را برای یافتن روشنگری می کشد. با وجود ملاقات با بودا، اگرچه این همدم به سانگا پیوست، جوان سیذارتا مصمم به پیروی از مسیرش بود. سرانجام، پس از تجربه شادی و رنج زندگی دنیوی، سیذارتا سیذارتا توسط حقیقت در کنار یک رودخانه روشن شد. او به رودخانه گوش فرا داد و در آن همه اشکال زندگی یافت. او "دهرما" را در رودخانه دیده بود و تمام بشریت را روشن کرد. با سیذارتا خواننده احساس خواندن یک کتاب مهایانا را داشت، اما با ادبیات شعری شاعر و توصیف ظریف یک نویسنده. در این مقاله به بررسی این کار می توانیم بگوییم که حکمت را می توان در بسیاری از موارد در نظر گرفت، بالاترین حقیقت را می توان در معنی مختلف مهارت بیان کرد.


خرید کتاب سیذارتا
جستجوی کتاب سیذارتا در گودریدز

معرفی کتاب سیذارتا از نگاه کاربران
سیدارتا یک تمثیل است؛ یک داستان پیچیده در مورد شادی نهایی برای Dummies. خوب، شاید ساده لوحانه نیست، اما با توجه به دستاورد و ماهیت شادی، با این حال، با رسیدن به اهداف و طبیعت شادی مواجه می شود. پیشگویی شخصیت اصلی آن، رمان را در چند نقطه عطف یا نقاط چرخشی که نشانه رشد داستان و رشد شخصیت است، نشان می دهد تغییراتی که در هر مرحله بوسیله اتفاقات انجام شده است یا زمانی که شخصیت مرکزی تجربه می کند، آنچه که معمولا به آن می گویند، بیدار می شود. اکنون من معمولا به آن کلمه علاقه ای ندارم؛ من آن را با چشمان کمی گره خورده ای که قدیمی شده اند با شعارهای جدید و غیرواقعی جدید نیویورک و jingles تبلیغاتی و دیگر محصولات جانبی از یک مریخ گرسنه اما تجاری، مشتاق به پول نقد در آن فرهنگ hunger است که فراگیر است. به همین دلیل، هر کلمه (به ویژه کلماتی مانند بیداری، هدف، سرنوشت، روح - به نام فقط چند نفر است که باید مطمئنا به عنوان مورد علاقه ابدی از کسانی که در مأموریت های معنوی تخصص دارند) - هر نوع مشابه بودن یا مشابه بودن کلمه با این عصر جدید مدرسه فکری فورا پرچم قرمز را در ذهن من تقویت می کند و در پاسخ به این، ذهن من احساسات من را با یک کلمه خاص دو هجا، یعنی خشم، متضرر می کند. با این حال، از آن به عنوان مضطرب به نظر می رسم، من مجبور هستم اذعان می کند که سید هارته شباهتی به کارهایی که از آزادی بیان شده و خواستار ارائه پاسخ به سوالات روحانی شما نیست، حداقل به معنای معمول نیست. هس سعی نمی کند شادی شما را در فرم کتاب How-to-Guide با روبان در بالای صفحه فروخت. هسن سعی در فروش شما به شما ندارد. با این حال، آنچه که او انجام می دهد داستان است که این جستجو را به این گرسنگی معنوی در قالب الگویی می پردازد و به بررسی راه هایی که می آید و راه حل آن می پردازد، می گوید. چشم انداز تاریخی سید هارته را در زمینه تاریخی خود برای رسیدن به یک دیدگاه کامل برای درک این کار. هرمان هسه یک نویسنده آلمانی بود که علاوه بر داشتن یک کودک بسیار افسرده و نشانه های افسردگی شدید حتی در کودکی نیز برنده جایزه نوبل ادبیات شد. بم پدر و مادرش در هند به عنوان مسیحیان مسیحی خدمت کرده اند. قرار گرفتن در معرض آثار آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، علاقه خود را به فرهنگ هند باز کرد. کار Hesses با مفاهیم فلسفه بودایی و هندو، و در مورد Siddartha، تشکیل داستان خود را تشکیل می دهد. Siddhartha مهم است، چرا که، در سال 1922 منتشر شده، راه قبل از جنبش ضرب و شتم و hippiedom 60s، بود اولین کار اصلی در فلسفه و تفکر شرقی است که در غرب نوشته شده است. سیذارتا نخستین چیزی را که بسیاری از جهان امروز می داند یا می تواند به عنوان فلسفه بودایی / ذن به عنوان یک مکتب فکری بپردازد. هسی تحت تأثیر کار جک کرواك و بسیاری دیگر از نسل بیتی قرار گرفت. این شاهد بازاندیشی در جنبش های ضد فرهنگی دهه شصت بود. مضامین و معانی مربوط به همسایگی، جستجو برای تحقق معنوی را با در نظر گرفتن شخصیت های خود، جنبه های شخصیت و زندگی را که در مراحل مختلف متحد شده است، توسط شخصیت اصلی خود سید هارتها بررسی می کند. گاویندا، مانند سیذارتا، یک ناظر است و سپس یک سامانا یا یک زاهد است که از تمامی اختیاراتی که به دست آورده است، رد شده است. کمالا، زنانی که سد خارچا را در هنر عشق فیزیکی راهنمایی می کنند و بعد از آن، مادر فرزندش، حجاب و عفت را به تصویر می کشد. Kamaswami، بازرگان، نشان دهنده نمونه اصلی از کودکان کودک، مادی است. کشتی ساز، Vasudeva، نمونه ای از تفکر آرام و حکمت است، درست مانند گوتاما بودا، یکی از بزرگترین. در مراحل مختلف زندگی خود، سیذارتا جنبه های مختلف این شخصیت های مختلف را تجربه می کند؛ او تغییر می کند و به عنوان یک شخص رشد می کند و این ویژگی ها را غیر قابل قبول می کند. او اول و مهمترین، یک پناهنده است، که خانه خود را برای تبدیل شدن به یک سامانا، یک فرشته از دست دادن راه کودکان کودک است. او پس از آن عاشق، در حال لذت بردن از لذت عشق و جنس است. سپس او معامله گر، ماتریالیست است، که توسط نگرانی های دنیوی مصرف می شود. او قمارباز، تسلی دهنده و ثروتمند است، از دست دادن آنچه که پیش از آن بود، از دست داده است. سپس او افسردگی خودکشی است که به یک نقطه شکست، بحران در زندگی رسیده است، متوجه شده است که سفر او را ردیابی تا این نقطه او را خالی، توخالی، شکسته شد. سپس او بیدار، آگاه و کنجکاو است. او فرزند است، متولد دوباره، که به او می خندد درک می کند که او برای اولین بار از یک صفحه خالی گرفته است. سفر سیدارتا یکی از محاکمه و خطا است. او با یک هدف از فرار از خود، فرار از خود برای دستیابی به یکپارچگی با جهان، برهمن، مجموعه. بله، به نظر می رسد تعدادی از اصطلاحات آرامش بخش با هم به نظر می رسد فانتزی. درست است که آنها در رزومه کاری بزرگ نیستند و یا در مکالمه روزانه جای خود ندارند. با زندگی خود چه می خواهید؟ اوه، می دونستی، اگو و چیزهای دیگر را برنده می کنی ... و با یکی شدن ...

مشاهده لینک اصلی
من باید اعتراف کنم که من بیشتر از این انتظار داشتم (همیشه Hesses Steppenwolf را مورد توجه قرار دادم). اما من خودم را سرزنش می کنم، همانطور که من با عنوان هشدار دادم: این یک شعر است، اما من نمی توانستم خودم را از خواندن آن به عنوان یک رمان متوقف کنم. این کتاب توضیح نمی دهد، آن را آواز می خواند. و من حدس می زنم من واقعا دوست ندارم لحن. بسیاری از آثار رویا، استعاره و سانسارا استدلال وجود دارد. ما اجرا می کنیم، زندگی می کند، رودخانه اجرا می شود، ما در رودخانه زندگی در حال اجرا در رودخانه ها در داخل ما اجرا می شود. اون جور چیزها. تکرارها بیشتر از آنچه که من انجام دادند بیشتر هنری و آرامش بخش هستند، اما با توجه به آنکه من یک ترجمه انگلیسی را خواندم (حتی اگر آن را بسیار خوب بود)، هنر اصلی به ناچار به نوعی از دست داده است. من هرمان هس خودم مطمئن نبودم که چه چیزی از متنی که تولید کرد فکر کنم، و از اینکه خودم را عادت @ و @ enlightened @ می دانستم، تعجب می کنم. او قطعا این کتاب را در طول کتاب بیشتر می بیند، که من حدس می زنم باید توانایی هر کتاب را در هر کتابی داشته باشم. مطمئنا به نظر میرسد که این شعر را دنبال کرده است، هرچند نمیتوانم ببینم دقیقا چه چیزی است که خیلی متقاعدکننده، فریبنده یا جذاب است. بیایید زندگی را تغییر دهیم ام؟ کمی مبهم، نه؟ مانند یک ابر است. من تعجب می کنم که چگونه می توان بعد از خواندن این زندگی خود را تغییر داد؟ هیچ راهی عملی برای فهمیدن ندارم - چسبیده به ابرها بارها و بارها ثابت کرده است. شاید به لحاظ فلسفی، جایی که دیدن ابر به اندازه کافی برای تحقق بخشیدن به چیزی است، اما متأسفانه، تحقق آن را از طریق این کتاب به من نشان نمی دهد. برای همه پروسهای زیبا و با صدای بلند، به رغم هوای بلند، فرضیه های درونی و مبارزه ی نویسندگان بر روی این اثر، به واسطه نقل قول هایی که من در کنار هم قرار می دهم، یک نقل قول است که می تواند به عنوان یک سلب مسئولیت در آغاز از کتاب نویسنده تصمیم گرفت آن را برای فصل گذشته صرف نظر کند، و کلمات به نظر می رسد عذر خواهی، حتی از cop-out. کمی شبیه به آن رمان های فوق العاده ای که با آن پایان می یابند و سپس او را بیدار کرد و از اینکه این همه رویا بود راحت شد. @ به نظر می رسد نويسنده به چیزی به خوبی ظاهر می شود اما سپس دست ها را در هوا پر می کند این کلمات را برای کسانی که به دنبال پاسخ می گویند، هشدار می دهند: @ Wisdom can not be passed. عقلانی که یک انسان عاقل تلاش می کند تا آنرا تصویب کند همیشه به نظر احمقانه تبدیل می شود. @ این کلمات باعث تردید من شد و توضیح داد که ممکن است تنش خشن از این بررسی باشد، اما اگر خرد پذیرفته نشود، خوانندگان ادعا می کنند که با خواندن آن، من گم شده ام؟ همانطور که گفتم، من احتمالا خواندن / بررسی این را به عنوان نویسنده به آن در نظر گرفته بود. سفر مهم است، نه پاسخ. شاید این بررسی 2 ستاره به شما در مورد چگونگی ذهن من برای آوازخوانی روح ختم می شود و برای عمیق ترین حقایق زندگی غیر قابل نفوذ است. من قطعا امید ندارم، اما ممکن است قبل از اینکه شما در این کتاب تصدیق کنید، باید چیزی را در نظر داشته باشید. بسیاری از مردم آن را دوست داشتند و مردم خوبی هم داشتند.

مشاهده لینک اصلی
رتبه برای این ترجمه است و به هیچ وجه معنی ندارد که این کتاب بد است. کتاب به تنهایی، از لحاظ محتوا، ارزش یک ستاره 4.5 ستاره دارد. دو روز پیش، درست قبل از شروع این کتاب، من با ذهنم درگیر فکر بودم. مراقب نبودم که حتی دندانهایم را برداشتم و حتی تصدیق نکردم که دخترم عاشق صبح شده باشد، به کامپیوترم عجله کرد تا آنچه را که من فکر کرده بود بنویسم. این کلمات مانند این بود: \"زمان در هر زندگی انسان می آید\". جنگی در داخل و خارج را در دست می گیرید. در هر زندگی انسان هر زمانی می آید که هر پیروزی شکست و هر شکستی است، پیروزی درونی برای تغییر تئون تلاش می کند تا روحش را لمس کند و با آن برخورد کند. \"وقتی این مطلب ذکر شد، من با روال روزمره خود ادامه دادم، دخترم را به آغوش کشیدم تا احساس گناه خود را به او تحمیل نکنم. تقریبا بعد از ظهر وقتی شروع کردم که این کتاب را بخوانم و ببینم، این ها افکار بسیار هستند که سیذارتا را ناراحت می کنند. من آن را تصادفی یا یک شهود می نامم، من نمی دانم آن چه که هست، همه می دانم این است که پس از خواندن این صفحات اول، احساس صلح می کردم. احساس می کردم که پاسخ های زندگی در این کتاب یافت می شود. من شروع به خواندن كردم، فقط به خاطر ترجمه بد، اشتباهات كاملا گرامری و املایی، زبان وحشتناکی كه هر دو خسته بود و همچنین در گوشم غلط زده بود. با این وجود، من با آن ادامه دادم، اگر فقط به یک نگاه اجمالی به آنچه ثروت در فروشگاه برای من است. زلزله ها بسیار غلیظ بود، حتی زمانی که با زبان هایی که به شدت منحرف بود، پوشیده بود. وقتی قرائت شدم قلبم بلند شد، در حالی که مغزم پیدا کرد گسست. صفحات باید مانند یک پرنده در آسمان پرواز کنند، باید من را به سمت خودم برسانند؛ در عوض من احساس افسردگی کردم، احساس بدی کردم، باعث شد که من بخواهم از خواندن متوقف شوم، اما کنجکاوی من چنین بود که من باید بدانم چه اتفاقی برای سیذارتا افتاده است. هیچ چیز دیگری مهم نبود، فقط دانش برای دانش بود، من به دنبال این کتاب بودم. پایان من و صادقانه زمانی که آن را ارزیابی، من در دو ذهن بود، من باید آن را برای غنی فکر می کنم و یا من باید برای تحویل نرخ. من هنوز پاسخی ندارم، اما نمیتوانم آن را بر مبنای افکار که آن را فراخوانده بودم، به خاطر اینکه این افکار به نظر کم عمق و کم عمق به نظر میرسیدند، که به شما اجازه نمیدهد که بالا یا پایین بیاورید، اما تنها پیام را ارائه میدهد به شیوه ای بی نظیر و بی نظیر. من مایلم دوباره آن را بخوانم تا ثروتم را تجربه کنم، احساس درد و دردش کنم، عشق و سعادت را احساس کنم، و وقتی این کار را می کردم، شاید بتوانم یک بررسی بهتر از این داشته باشم، که در آن افکار من بیشتر بر روی آنچه من از این کتاب از آنچه که من واقعا دریافت کردم از این کتاب استفاده نکردم. انسان ها موجودات عجیب و غریب هستند و اعتراف می کنم که من از همه آنها احمقانه ترین است، به جای نگاه کردن به تصویر بزرگ، به جای این که به تصویر بزرگ نگاه کنم. بعد از خواندن یک ترجمه خوب، این بازنگری باید لمس شود و بازسازی شود. در حالی که من به جستجوی این ترجمه کامل می روم، اجازه دهید من را با این اندیشه های مبهم من کنار بگذارم، همانطور که در خطوط چندانی که من در بالا نوشته ام، ادامه می دهم. \"به روح، گفت: مرد چقدر مهم است در زندگی چی است که به من احساس کامل می دهد؟ چه زمانی است که من در مورد لمس خواهد شد یک سحر و جادو به چهره من به ارمغان خواهد آورد، همان سعادت است که من در دیگران متوجه شد؟ روح برای مدت طولانی آرام بود روح به مرد، من نمی توانم پاسخ های امروزم را بدهم، اما من بازتابی از آنچه که در خارج وجود دارد، در درونم نفوذ می کنم، افکار وجود دارد، این معضلات من را به دردسر می اندازند و با این حال من آرام می شوم چون این شما است که برای پیدا کردن.من رفت پیش زندگی زندگی یک سامان (مستعمره) خود را از همه چیز محروم، هر معنی، اما محرومیت تنها او را به شدت به چهره به جهان آوردن افتضاح رضایت و یا سلیس را ندارد. معلمان و تعالیم او از یک و از اما هنوز او احساس می کرد که زندگی اش را دارد معنای آن برای او از دست داده بود. روشنایی احساس یک رویا روحانی قابل دستیابی بود. او دوباره روحیه خویش را پرسید: چه مسیری را برای پیدا کردن آنچه که میخواهم انجام می دهم؟ روح پاسخ داد، مسیر دشوار است، پر از خطرات، خواسته ها و موانع. آیا من می توانم از آن عبور کنم؟ مرد جواب داد: «نگران نباشید، من از درد نمی ترسم، آیا می خواهم آنچه را که انتظار می رود انجام دهم». روشنایی که قلب من به دنبال صلح است که روح من نیاز به سعادت دارد که باید از بدن من پاره شده ؛ برای بودن با خدا؛ برای داشتن شخصیت خود؛ مسیرهایی که او گرفت، دشوار بود؛ میل، موانع و خطرات؛ آشنایی آنها با انسان؛ و در عین حال او فریب خورده و ناقص بود. با رودخانه او در نهایت ایستاد، با در نظر گرفتن بدترین، محروم و فریبنده با هیچ مسیری پیش نمی آید. مردی را دیدم که از درد رنج می برد. برای سال های گمشده گریه کردم برای آینده که به نظر می رسید خیلی غم انگیز بود. با دیدن رودخانه، او به آرامی به خواب می رفت. رودخانه او را با افکار آرام به او خنداند. از گوش دادن، به او گوش کن، هر وقت سلام قلب و ذهن خود را از بین می برد و رودخانه با وفاداری همیشه پاسخ می دهد که آیا ثروت به معنای سفرهای طولانی است یا خیر، ثروت بیشتر از آنچه که فکر می کنید ریشه می یابد ...

مشاهده لینک اصلی
I چند روز پس از اتمام این کتاب از پناهندگی آزاد شد. من هنوز هم صبح آفتابی را به یاد می آورم وقتی که من می توانم پنجره مانده ام را از بیرون ببینم من از مردم ظاهرا دیوانه که به من نشان دادند تصمیم گرفتند که از جهان دور شوند، زیرا این امر برای آنها برای مقابله با آن بسیار مشکل بود. و من فکر کردم سیذارتا، که با حرکت به هسته زندگی، راه خود را پیدا کرده بود. من صبح نفس عميق کشيدم و نفس کشيدم که تمام عطرهايي را که جهان مي توانست بسوزانم بپردازد و وعده اي داد: من زندگي را انتخاب خواهم کرد. @ Paulo Coelho on SiddharthaI اين کتاب را چند دقيقه بعد به پايان رسانيد درختان شاخه ای در زیر یک ابرقهرمان باران در بریتانیا. همانطور که من آن را به اتمام رساندم و به اظهارات اخیر سیذارتا رسیدم، متوجه شدم که من دست من را از روی تیغه چمن اطرافم پرتاب کرده بودم. و متوجه شدم که پیام بیدار شده است. سیذارتا با آنچه در نظر من اساسی ترین غرایز انسانی است: تشنگی دانش، این کنجکاوی ناپایدار ذهن انسان است که ما را از همه گونه های دیگر فاصله می گیرد. از علوم به علوم انسانی و هنر، با جستجو و ایجاد ما تلاش کرده ایم که جهان را در اطراف ما درک کنیم. سیذارتا خودش یک پسر برهمینای کنجکاو است، هوشمند و خوش تیپ است، همه را دوست دارد و به عظمت منتهی می شود. با این حال، در ذهن او چیزی از دست رفته است، و او نمی تواند از زندگی پرستش کامل لذت ببرد. این گرسنگی ناپذیر برای دانش خالص باعث می شود تا او نقش اجتماعی خود را از بین ببرد و خانواده اش را ترک کند و در آنجا برای او به الهی سفر کند. @ اکثر مردم، Kamala، مانند یک برگ سقوط هستند که رانندگی می کنند و در هوا می چرخند، لرزان می شوند و به زمین می افتند. اما بعضی دیگر مانند ستارگان هستند که مسیری را تعریف می کنند: هیچ باد به آنها نمی رسد، آنها راهنمای و مسیر خود را در خود دارند. @\nاولین اکتشاف سیذارتا ساده است: او هرگز نمی تواند حقیقت را بیاموزد، که نه پدرش، نه جادوگران و نه گوتاما، دوباره تولد بودا، می تواند به او بگوید که چگونه خود را پیدا کند. این بار تنها بر اوست. مرد جوان خود را از طریق فست و فقر و از طریق وحشی قمار و ثروت فرو می کند. او از یک سامانا ضعیف به یک بازرگان در عاشق یک کورتیزان می رود، اما در هر دو انزوا از خود و دلسوزی به خود او هیچ صلحی را پیدا نمی کند. در لحظه ای از وضوح است که سیذارتا به رودخانه ای می رود که یک بار عبور کرده است، او متوجه شده است که او به دنبال چیزی اشتباه است. این که خود چیزی نیست که او باید درک کند، خودش جزء الهی او نیست و در کثرت گناهان و واقعیت هم مخلوط است، اما هیچ چیز توهم نیست. جهان و نیروانا هر دو برابر هستند، نه از زمان و نماز، بلکه با هیچ چیز جدا نیستند، و آنها را یکسان میسازند. همه وحدت است، همه چیز واقعی است، تنها توهم زمان و تفکر است که ما خودمان را با جهان بینی و بشریت ما تقسیم می کنیم. @ دیدم که آب به طور مداوم جریان داشت و جریان داشت و هنوز هم آنجا بود؛ هميشه همان بود و هر لحظه آن جديد بود. @\nمن هیچ چیز از فرهنگ و مذهب شرقی نمی فهمیم، بنابراین من اینجا نیستم که تحلیل کنم آیا هس موفق به ترجمه تعالیم بودایی و فلسفه خود به کتاب شد. همه می دانم این است که هر کس باید آن را بخواند، چرا که با آن موافق هستید یا خیر، پیام آن زیبا است، فکر می کنید که صلح و همبستگی درونی است که شما را در پیچیدگی دنیای مجذوب می کند.

مشاهده لینک اصلی
چه می گویم در مورد «سید هارته»؟ این یک کتاب است من تا به حال به مدت طولانی گرامی به عنوان خوانده شده روزی. و اکنون وقتی که آن را خوانده ام، چگونه احساس می کنم؟ آیا احساس غرق شدن میکنم؟ آیا احساس می کنم که به دانش من ناشناخته و مرموز اضافه شده است؟ متاسفانه، من نمیخوام. اما پس از آن نویسنده به تلاش برای انجام این کار، آیا او؟ او یک حساب کاربری، از زندگی، یک جستجوگر را می دهد. از چگونگی پیروی او در تلاش او، چگونه او را از طریق مراحل زندگی خود می رود (الهام گرفته از مذهب هندوها از چهار اشمره، یعنی Brahmacharya، Grihastha، Vanprastha و Sanyasa). چگونه او حالت های مختلف شادی، غم، ناامیدی، تمایل، اشباع و مبارزه را مانند هر انسان دیگری در جهان تجربه می کند. چگونه او به طور مداوم از هر گونه اعتقاد و یا دکترین به عنوان دنبال شده توسط دیگران، به حرکت با تلاش، همه توسط خود خود. آنچه واقعا من جذب در اینجا این بود، این موضع سیذارتا برای دفاع از اعتقادات شناخته شده، چیزهایی که نمی توانست به او پاسخ درست بدهید. این کیفیت اساسی یک جستجوگر است. این به دنبال است. اما در اینجا من می توانم دکترین اساسی را، همانطور که در مذهب هندو موعظه می شود، تشخیص داده، که توسط سید هارته پذیرفته شده است. یعنی، یکی از گورو و شاگرد. این ثابت می کند که نویسنده قبل از نوشتن این کار اعتقادات هندو را در عمق مطالعه کرده است. سیذارتا، پیگیر، زمانی که به دنبال خودش است، در مراحل مختلف زندگی خود، قادر به پیدا کردن پاسخ خود نیست. او سپس به وسیله رودخانه و رودخانه خود را برای فراگیری به نوبه خود می آموزد. این رابطه در مورد اهمیت دادن به روابط Guru-Disciple در اعتقادات هندوسی است که می گوید که یک شاگرد الزاما باید به دنبال یک گورو برای عبور از این رودخانه زندگی باشد، که بدون یک گورو، شخص نمی تواند زندگی کند از طریق این زندگی صلح آمیز. بله، در همه جا وجود دارد. نوبت اصلی در این کتاب نقطه ای بود که واسدوا از سیذارتا خواسته بود به رودخانه گوش دهد. و با دقت گوش کن این ممکن است با کریشنا-آرجونا سانوآد در گیتا مقایسه شود، جایی که کریشنا، که آرجونا به عنوان خدای او و گورو می گیرد (همانطور که Vasudeva نیز به نظر می رسد مانند یک خدا به سیذارتا)، نشان می دهد آرجونا، وحدت زندگی، هر موجود بر روی زمین . رودخانه، تصویری از چهره ها، احساسات، روابط مختلف و سپس ادغام به آن، تصویری است که در آن آرجونا همه چیز را می بیند، هر موجودی در این جهان، با ادغام با خدا. در نتیجه رودخانه به تصویر می کشد که همیشه موجود است، همچنین اهمیت وحدت و استفاده از هر چیزی در زندگی را همانطور که می آید نشان می دهد. دولت که سیذارتا بعدا به رسمیت شناخته می شود، تصویری از آیات مختلف نیز دارد که در آن، از خواسته شده است که با همدردی و عشق نسبت به دیگران، در حالی که هنوز از هر تمایل و رابطه، برای رسیدن به نیروانا، رهایی یابند. نویسنده، از طریق روایت زیبا و جذاب، مبارزاتی را که سیذارتا در حال گذر است به منظور دستیابی به یک معنی یا حالت نیروانا توصیف می کند، اما این فقط یک مجموعه ارزشمند از ایده های با ارزش است که او ممکن است مورد مطالعه قرار دهد. بنابراین، در حالی که من آن را ندیده بودم، واقعا چیز جدیدی از اینجا یاد گرفتم، این باعث شد که من بیشتر فکر کنم.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب سیذارتا


 کتاب دایی وانیا
 کتاب قصه های تصویری از زهرالربیع _4
 کتاب قصه های تصویری از حدیقه الحقیقه _ ‏‫۱
 کتاب تروترو همیشه شاگرد اول میشه
 کتاب ترو می خواد تو برفا آب بپاشه به گل ها
 کتاب تروتروی بانمکه خوشحاله روز کودکه