کتاب فرانکنشتاین

اثر مری شلی از انتشارات قدیانی - مترجم: محسن سلیمانی-ادبیات اقتباسی

فرانکنشتاین دانشمند جوانی است جاه‌طلب و جویای نام که جانوری زنده به شکل انسان و با ابعاد کمی بزرگ‌تر از یک آدم معمولی و با ریخت و قیافه‌ای زشت و مخوف می‌سازد که همه، از جمله سازنده‌اش، از دست او و شرارت‌هایش می‌گریزند. اما در کاربرد عام به تدریج خود آن هیولا به فرانکشتاین معروف شده و این نام اسم عامی شده برای مخلوق ویرانگری که از اختیار آفریننده‌ی خویش نیز خارج شود و حتا خالقش قادر به مهار نیروی مخرب او نباشد. مری شلی، نویسنده‌ی این اثر، همسر شلی، شاعر بزرگ رمانتیک انگلیسی بود و رمان‌های دیگری نیز نوشت، اما فقط همین اثر او بود که شهرت ماندگار و عالم‌گیر یافت.


خرید کتاب فرانکنشتاین
جستجوی کتاب فرانکنشتاین در گودریدز

معرفی کتاب فرانکنشتاین از نگاه کاربران
فرانکنشتاین اولین کتابی است که مری شلی (دختر ماری وولستون کرافت و ویلیام گودوین، همسر پرسی بیسش شلی، دوست لرد بایرون) و معروف ترین آن ها نوشته شده است. اولین بار در سال 1818 منتشر شد و سپس او را برای دومین چاپ در سال 1823 تجدید نظر کرد، و افزودن یک مقدمه ای که در مورد آنچه که او در مورد آن نوشتید، حدس زد، تغییر رابطه الیزابت با خانواده (در اصل، او پسر عموی ویکتور فرانکنستین است، در دومین او هیچ رابطه خونی ندارد اما توسط خانواده تصویب شد) برای حذف هر گونه پیشنهادی از تجاوز جنسی، و همچنین هر اشاره ای را که فرانکنشتاین این موجود را از معصوم ایجاد کرد، حذف کرد. اگر شما با داستان شلی آشنا نباشید، فرانکنشتاین در مورد یک مرد سوئیس جوان دکتر ویکتور فرانکنشتاین است که دانشجوی علوم طبیعی است. او توسط ایده ایجاد یک موجود زنده جذب می شود و دو سال با جمع آوری قسمت های بدن از مرده و کارآزموده در آزمایشگاه خود می گذرد. اما زمانی که او آن را با زندگی می سازد و بیدار می شود و به خالق آن نگاه می کند، ویکتور وحشت زده می شود و از خلقت او فرار می کند. او ماه ها را به بیماری می اندازد که توسط بهترین دوستش هنری کلوئل پرستار شده است، قبل از بازگشت به خانه پدرانش در ژنو سوئیس، جایی که دو برادرش، ارنست و ویلیام و خواهرش، الیزابت، خواهرش زندگی می کنند (مادرش پیش از مرگش). قبل از ترک Ingolstadt در آلمان، جایی که او در دانشگاه زندگی می کرد و در دانشگاه تحصیل می کرد، نامه ای از پدرش به او می گفت که برادر کوچک وی ویلیام کشته شده است. در هنگام ورود به شهر خود، موجودی او را در بیابان تاریک می بیند و می گیرد که وی وی را به قتل رسانده است. یک دختر خدمتکار جاستین متهم شده و به خاطر جرم به دار آویخته می شود و ویکتور با افسردگی خود به بیابان می رود. او با موجودی مواجه می شود که از او می خواهد به داستانش گوش فرا دهد و ما یاد می گیریم چه اتفاقی افتاده است با اینکه هیجان را از ویکتور ایجاد کرده و آن را رها کرده است. این یک داستان قشنگ است و به برخی از راه ها برای توضیح هیولا ذهن می رود. هیولا هدف اصلی در گفتن ویکتور داستان او این است که او را برای ایجاد یک همراه برای او، زن از گونه های خود را. ویکتور در ابتدا موافق است، به انگلیس با هنری رفتن و جمع آوری قطعات جدید بدن. اما او قبل از آوردن آن به حیات خود را از بین می برد و هیولا هنری را مجازات می کند. ویکتور متهم شده است و قبل از اینکه آزاد شود، چند ماه در گورستان ایرلندی صرف می شود. پس از بازگشت به خانه خود به ژنو با پدرش، از الیزابت، ازدواج می کند که این موجود در شب عروسی خود به مرگ جان می دهد. پدرش از شوک تمام این تراژدی ها رنج می برد و ویکتور پس از هیولا را تعقیب می کند و مصمم به پایان دادن به آن یک بار و برای همه است. تعقیب آنها را به آلپ شمالی منتقل می کند و در یخ در سورتمه ها ادامه می دهد، قبل از اینکه ویکتور از تصادف نجات یابد و در کشتی دیگری که در یخ به دام افتاده است، برداشته شود. او به کاپیتان داستان خود می گوید، که همه را می نویسد تا به خواهرش به خانه بازگردد، قبل از اینکه او ضعیف شود و بمیرد. هیولا به آتش کشیده می شود و خودکشی خود را به آتش می کشد، زیرا هیچ دلیل دیگری برای زندگی او وجود ندارد. از این لذت بردم، هرچند که خواندن آن آسان نیست به این معنا که سبک نوشتن برای داشتن یک کلمه بهتر، ناخوشایند است ، اغلب غیرممکن است. وقتی که من در مورد آن فکر می کنم دقیقا به اندازه کافی برای یک داستان توسط یک مرد (کاپیتان والدو) بازگو می شود، همانطور که از دیگری یاد می شود (ویکتور)، که به نوبه خود داستان های دیگر مردم (یعنی هیولاها) را بازگو می کند. در چنین مواردی، جزئیات باید در بازنویسی از دست رفته باشد، البته البته این گفتار به درستی به یاد میآید. اما این باعث می شود که زمان به سختی برسد: من به دلیل کمبود چشمگیر و یا پرش های گیج کننده، کوتاه می شوم. به عنوان کسی که در کتابخانه من آن را قرار داده است، داستان خوب است، کتاب بسیار بزرگ نیست. فرانکنستاین به راحتی می تواند به عنوان بی انتها شرح داده شده، از آنجا که کمی آن است که آن را محکم در آن دوره که در آن تنظیم شده است (1700s)، و شما می توانید بخوانید همه انواع موضوعات مربوط به آن. ظاهرا شلی آن را به عنوان یک اخطار برای دانشمندان و علیه انقلاب صنعتی به طور کلی نوشت و به آنها یادآوری کرد که آنها خدا نیستند و از خطرات بیش از حد به خودشان رسیده اند. من آن را یک گام بیشتر می گیرم و می گویم این هشداری است علیه مسئولیت اعمال شما، به خصوص علم در تحقق بخشیدن به مناطق جدید و عجیب (مانند سلاح های هسته ای، شبیه سازی و غیره)، مسئولیت پذیر نیست. ویکتور تاکید می کند که وی بی پروا است: در طی این روزهای گذشته من در بررسی رفتار گذشته اش مشغول به کار شده بودم؛ نه من آن را محکوم می کنم در یک تناسب از جنون مشتاق، یک موجود عقلانی ایجاد کردم و برای او اطمینان داشتم، تا آنجا که قدرت من، شادی و رفاه او بود. این وظیفه من بود، اما یکی دیگر از مهمترین چیزها بود. وظایف من نسبت به موجودات گونه من، ادعاهای بیشتری نسبت به من داشتند، زیرا آنها بخش بزرگی از شادی و بدبختی را شامل می شد. (ص.235) بنابراین، اگر چه او می تواند اذعان کند که او مسئول موجود است، او هیچ ارتباطی بین غفلت از هیولا و راه مونست را نمی بیند ...

مشاهده لینک اصلی
این سومین خواندن من از این کلاسیک است. :) من قبل از همه ی شگفتی ها، مانند تفاوت های اساسی بین هالیوود و ادبیات، از بین رفته ام، و مطمئن هستم که در حال حاضر اکثر مردم می دانند که خلقت کوکی است و نه شیک و پرشور. من عمیق تر آه لحظه ای بود وحی که واقعی هیولا ویکتور، خالق است، نه خلقت. هس مرده است. مهم نیست که چطور می بینید، الا الاغ. آیا شخص برای عصبانیت به مخالفت می اندیشد، برای یادگیری چگونگی خواندن خیلی خوب، به طرز شگفت انگیزی می تواند شکایت کند، چقدر وی در وی ناامید است؟ ما او را فقط برای قتل می شناسیم. البته، اگر واقعا انسان نباشد، بنابراین اخلاق ما به سختی اعمال می شود، درست است؟ افسوس این یکی دیگر از کرم ها است که هرگز برای جرم و مجازات صرفه جویی نمی کند. بنابراین ویکتور واقعا فیلسوف طبیعی درخشان است، اما این هم خیلی کوتاه است و بنابراین موضوع دیگری از رمان دارد. Uh، آه، نگاه کن آنچه که من انجام داد @ تم. @ هیچ کس در کل جهان لعنتی وجود ندارد که بتواند به من کمک کند تا این شمع دوو را پاکسازی کنم؟ بعد از اینکه سکوت، سرزنش خودم و دو بار دادگاه دادگاه بعد از چندین حادثه مهم، او هنوز نسبت به کلاس کمی بهتر مردم ... می گویند ... ارتش ...؟ :) البته این همه پیشرفتهای تکنولوژیکی در جهان مری شلهای، نهایتا انقلاب صنعتی و ترس عمومی از هر کسی علیه * جدید * مطرح می شود. مطمئنا، یک داستان احتیاطی است، اما خوشبختانه این رمان خیلی بیشتر از این است. در واقع، تقریبا شعر آن است. برجسته و پرشور آن و با یک تم بسیار محبوب روز. یافتن گذرگاه شمالی من صادقانه آن قسمت از رمان را دوست داشتم، شروع و پایان دادن به تعقیب انتقام در سراسر قطب شمال. من به سختی بیشتر از این مراقبت می کنم که رمان بخشی از مقدسات است، زیرا اکثریت همه اول شخص هستند. :) سرگرم کننده از ابتدا تا انتها. :) من هنوز هم این یکی را در بالای 100 من قرار داده ام. :)

مشاهده لینک اصلی
ستاره های 3.5 ستاره به دور انداخته شد. اندامهای او نسبتا اندک بود، و ویژگی های آن را به عنوان زیبایی انتخاب کرده بودم. زیبا! - خدای بزرگ! پوست زرد او به سختی کار عضلات و شریان های زیر را تحت پوشش قرار داد؛ موهایش سیاه و سفید بود و جریان داشت. دندانهایش سفید شدن مروارید؛ اما این لوکیشن ها تنها کنترلی بسیار بدتر از چشم های آبدار خود را شکل دادند، که تقریبا همان رنگی است که از سوکت های سفید سفید کننده ای که در آن قرار گرفته بودند، رنگ صورتش را پوشانده بود و لب های مستقیما سیاه شده بود. @ بیشتر از یک کمی هیجان زده بود برای انتخاب این داستان پایدار و کاملا محبوب کلاسیک، داستان ترسناک گوتیک برای بار دوم. من متقاعد شدم که این به طور مستقیم به کتاب های مورد علاقه من تمام قفسه است. بعد از همه، پذیرفتن رطوبت من به آن بیش از بیست و پنج سال پیش احتمالا کمی ناسنجیده بود، و این در حالی بود که تقدیر آن قدر سزاوار نبود. خوب، من اینجا نیستم که بگویم من کتاب را دوست نداشتم. اصلا. اما من احساس می کنم تا حدودی متاسفم که می گویم که من نمی توانم به درستی آن را در لیست کتاب های مورد علاقه من قرار دهد. من نیز کمی احساس جدا شدن از این واقعیت است که تقریبا تمام دوستان Goodreads من حداقل یک ستاره و یا دو بالاتر از خود من 3.5 به دور 3 امتیاز ستاره امتیاز! خوب، در حال حاضر که من احساس گناه بیان شده و خارج از راه، من فقط سعی خواهم کرد که افکار من در مورد این کتاب را ذکر کنم. من فکر می کنم فقط در مورد همه کسانی که در اینجا می دانند، حقیقت داستان است. به یاد داشته باشید، این اولین مطالعه من نیست، بنابراین من به طور کامل با آن انتظار نداشتم که احساس تناسبات فیلم یا تلویزیون را مطابقت دهم! در حقیقت، وقتی شروع به خواندن کردم، فورا فریاد زدم. بخش آغازین کتاب، با توصیف غم انگیز و خائنانه چشم انداز آکوستیک و اولین نگاه اجمالی موجودات غول پیکر توسط کاپیتان والنتون، مهارت های نوشتن مری شلی را به نمایش گذاشت. من دوست داشتم که ما را به خالق هیولا، ویکتور فرانکنشتاین معرفی کنیم. ما از داستان او به عنوان او به والتون گفته می شود. روایت او و هیولا با هم با هوشمندانه با هم روبرو می شوند تا احساسات خالق و خلقت او را کاملا درک کنیم. فرانکنشتاین مانند دیگر همسایگان خود به دنبال دانش بود در حالی که والتون به دنبال یافتن ماجراجویی بود. در چه نقطه ای، چالش انسانیت از طبیعت و قدرت، باعث ویرانی و ویرانی می شود؟ فرانکنشتاین می خواست محدودیت های عقل انسان را با جسارت نه تنها به یادگیری، بلکه برای ایجاد قدرت - شاید برای برخی از موجودیت یا نهاد خارج از حوزه قلمرو صلاحیت خود - منصوب کند. @ گونه جدید من را به عنوان خالق و منبع آن برکت خواهم داد بسیاری از طبیعت شاد و عالی به خود می گیرند. هیچ پدر نمی تواند قدردانی فرزند خود را به طور کامل ادعا کند؛ زیرا من باید به آنها احترام بگذارم. او در نهایت آن چیزی را که او ایجاد کرده است رد می کند. پس از آن، خلقت او توسط دیگران کنار گذاشته می شود، زیرا او با ظاهری ظاهری خود به جای شخصیت او قضاوت می شود. او به تنهایی ترک شده و از هرگونه مصلحت یا عشق جدا شده است. ماهیت موجودات رنج می برد و او بر آن ویژگی های درونی است که بشریت او را بی ادب به او تحمیل می کند - او هیولایی می شود. هر دو خالق و هیولا در اثر اقدامات فردی و وجدان خود رنج می برند. ویکتور فرانکنشتاین از آن می ترسد: \"ترس و ناامیدی به قلب من نفوذ کرده است؛ من درون من جهنم را می کشم، که هیچ چیز نمی تواند خاموش شود. @ The bomoans هیولا: @ یادآوری، من هستم موجودی تو: من باید آدم تو باشم اما من فرشته ی افتاده ای هستم، که از رحمت برای هیچ گمراهی رها نمی شوید. هر جایی که من می بینم سعادت، که من تنها می توانم آن را بی اعتبار حذف شده است. من مهربان و خوب بودم بدبختی من را تبدیل به یک عصبانی کرد. @ متاسفانه، پیامی قوی در این کتاب وجود دارد و کاملا واضح نوشته شده توسط سلطنتی قدرتمند نوشته شده است. این جنبه از رمان قطعا به من احترام می گذارد. همانطور که شرح مناظر â € \"آلپ با شکوه، آرامش دره رود راین و یخ سخت و بی رحمانه از Arctic است. چه چیزی موجب شد که امتیاز من بیشتر از آنچه من امیدوار بودم، بیدار بی پایان ویکتور فرانکنشتاین بود. بسیاری از روایتها غالبا تکراری میشوند، و منجر به آرزوی من برای عجله به سوی پایان است. بنابراین فرض بر این است که منصفانه می توان گفت که در حالی که اخلاق داستان و درخشندگی مری شلی مورد تمجید قرار گرفته است، به خصوص با توجه به زمانیکه این نوشته شده است، لذت نهایی من یک تدبیر کاهش یافته است. البته، ایده هایش حتی امروز هم ارتباط دارند، زیرا بشر هنوز به دنبال آن است که فراتر از درک آن است.

مشاهده لینک اصلی
برای خالق من، من نفرت ابدی را قسم می خورم.\nمن صادقانه فکر نمی کنم من آن را دوست دارم. من بسیاری از بررسی های منفی را دیدم که فکر می کردم خسته کننده و ناامید کننده بود. اما این مخالفت بود، من آن را دوست داشتم. گناه که بسیاری از آنها را دوست ندارد نسخه سینمایی حال (که من نمی بینم)، که ظاهرا آنچه را که آنها مانند داستان احساس، زیرا کتاب excelente.La نثر است شلی عالی است این یک رمان جذاب و سرگرم کننده است، از ابتدا تا انتها. داستان هر لحظه ناپدید نمی شود. تریکو TA © محیط زیست است که در حال حاضر، مقدار احساسات شناور در هوا (از گناه و پشیمانی حتی تنفر و میل به انتقام)، که باعث می شود داستان احساس vÃvido بیشتر، و ، البته، آن را بسیار لذت بخش تر است. داستان خام است، آن را غم انگیز، واقعی است (بدون در نظر گرفتن لمس از داستان های علمی تخیلی، البته)، آن است که به سادگی فوق العاده است. شکنجه های رحمت، حتی آرامش را که حتی گاهی به غم بی نهایت می پیوندد، می اندازد. شخصیت های بسیار واقعی هستند، بسیار انسان، بسیار عمیق هستند. هر یک بخشی از اهمیت زیادی در تاریخ، در زندگی ویکتور دارد. وحش (به نظر می رسد به خوبی آن را نفرت انگیز، اما من هیچ دیگر) است، با وجود grotesqueness آن، یک نفر بیشتر است. او به عنوان یک کودک متولد شد (تنها بدن او در حال حاضر توسعه یافته بود)، بدون اینکه فکر کند جهان چه بود، زندگی اش چه بود. او حتی خود آموز بود، او فقط آموخت که سخن بگوید، به نام چیزهایی که او را احاطه کرده است. من برای محبت، درک، دوستی نگاه می کردم؛ اما رد او از همکارانش، او را پر از نفرت و تمایل به انتقام کرد. من برای خیلی از آن متاسفم. او کسی بود که فقط زنده بود که رنج می برد، رنج می برد و بی رحمانه می شود. â € \"روز عجیب و غریب که در آن من زندگی را دریافت کردم! من ناامید گریه کردم. خدای لعنتی! چرا شما چنین هیولای وحشتناکی را ایجاد کردید، که حتی شما را ناراحت کرد؟ خداوند در رحمت خود، مرد زیبا و جذاب را در تصویر و عالم او ایجاد کرد. اما ظاهر من یک تقلید وحشتناک از شما است، حتی بیشتر ناخوشایند به لطف این شباهت. شیطان حداقل همراهان دیگر شیاطین بود که او را تحسین و تشویق می کرد. اما من تنها هستم و همه از من نفرت دارند.\nهیولای واقعی، ویکتور فرانکنشتاین یا خلقت او چه کسی است؟ یا هر دو؟ به نظر من، هیچ کدام. هر دو Víctor و ظلم و ستم مردم هستند، هر دو فضیلت و نقص خود را دارند. فرانکشتاین تقصیر او نیست که همه چیز رفت و به عنوان آنها به سمت چپ، قصد خود را برای ایجاد یک زندگی بود که همه منفی نیست، و شیطان می کند empezó زندگی خود را با افکار منفی، به سادگی condenó سرنوشت به یک زندگی از درد و رنج و عذاب . â € \"آیا هر کسی می گوید â € œyoungâ € زن، هر حیوانی زن خود را در حالی که من باید به تنهایی باقی بماند؟ احساساتی از احساساتم داشتم که تحقیر و نفرت من را نادیده گرفت. مرگبار، شما ممکن است متنفر باشید، اما مراقب باشید! شما ساعت های خود را با وحشت و ناراحتی از دست می دهید، و به زودی ضربه ای که به شما برای همیشه از شادی بر شما غلبه خواهد کرد. آیا شما فکر می کنید که شما می توانید خوشحال باشید در حالی که من زیر بار بدبختی من فرو می ریزد؟ شما می توانید احساسات دیگر من را از بین ببرید؛ اما انتقام من باقی می ماند، انتقام است که از حالا برای من عزیزتر از نور و غذا خواهد بود. من ممکن است بمیرم، اما برای اولین بار، شما، ستمگر و اعدام من، خورشید را لرزاند که بلایای شما را روشن کند. مراقب باشید چون من ترس را نمی شناسم و بنابراین من قوی هستم. من با حیله گر جنس تماشا خواهم کرد و با سم آن شما را گاز می اندازد. مرگ شما، تو را از خسارتی که برای من انجام داده اید توبه کرده ام.\nبه هر حال، کتابی که از آن بسیار لذت بردم. من دوست ندارم کتاب را توصیه کنم، زیرا آنچه که من دوست دارم ممکن است دیگران را دوست نداشته باشم. با این حال، من می خواهم فرانکنشتاین فرصت دهد و بدون دیدن فیلم ها، آنها را در حافظه خود قرار داده و از این داستان باور نکردنی لذت ببرند.

مشاهده لینک اصلی
مری شلی این کتاب را هنگامی که تنها 18 سال داشت، نوشت. او تحت تاثیر شدید والدین قدرتمند سیاسی و قدرتمند او بود. و او بسیار از جنبش های سیاسی که در اواخر دهه 1700 و اوایل دهه 1800 میلادی شکسته بود، آگاه بود. تلاش های شگفت انگیز انقلاب فرانسه به تازگی به پایان رسید و حکومت ترور را ترک کرد و اروپا را به عقب نشینی محافظه کارانه متهم کرد که شامل آزادی های مدنی است. همچنین در نظر داشته باشید که عنوان کامل کتاب \"فرانکنستاین\" یا \"مدرن مدرن\" است. @ مری شلی، این اسطوره را در این کتاب بازگو می کند. فرانکنشتاین مانند تیتان پرومتئوس که وظایف خدا را به عهده گرفت و همچنین نقش یک انسان را بر عهده داشت، اما یک هیولا را ایجاد کرد. من فکر می کنم که این کتاب در واقع یک تفسیر دربارۀ انقلاب فرانسه است (و جنگ داخلی انگلیس قبل از آن، که به چرخه I منجر شد). حقوق خدا باید توسط پادشاه انتخاب شود. هنگامی که انسان به این حق خود، همانطور که در انقلاب فرانسه، به خود می گیرد، آنها هیولایی را ایجاد می کنند که زندگی و آزادی هایی را که برای حفاظت از خود ساخته اند، نابود می کند. گرچه آرمان های بیان شده توسط فیلسوفان سیاسی روز (دکتر فرانکنشتاین) زیبا بودند، زمانی که آنها @ به دست دولت کنوانسیون، که توسط رهبران و سیاستمداران بی تجربه رهبری می شد، زنده شدند، زشت شد. توجه داشته باشید انتقال محوری در کتاب از زیبا به زشت است دقیقا زمانی که هیولا چشم خود را باز می کند. دکتر فرانکنشتاین فکر می کرد خلقت او تا آن زمان زیبایی بود، اما به محض اینکه هیولا بیدار شد، او توسط او خشمگین شد. همچنین توجه داشته باشید که تاریخ فعالیت کتابها 1792 است: سال دقیق کشمکش باستیل. یکی دیگر از نکات توجه، هیولا تنها زمانی متوقف می شود که او خود را روشن می کند و فرار می کند. سلطنت ترور زمانی که Robespierre دستگیر شد و تحت اقتدار قوانین آهن خود را گول زد متوقف شد. این یک قطعه شگفت انگیز از ادبیات است! براندون

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب فرانکنشتاین


 کتاب دایی وانیا
 کتاب قصه های تصویری از زهرالربیع _4
 کتاب قصه های تصویری از حدیقه الحقیقه _ ‏‫۱
 کتاب تروترو همیشه شاگرد اول میشه
 کتاب ترو می خواد تو برفا آب بپاشه به گل ها
 کتاب تروتروی بانمکه خوشحاله روز کودکه