کتاب کتاب دزد

اثر مارکوس زوساک از انتشارات نگاه - مترجم: مرضیه خسروی-ادبیات اقتباسی

این فقط یک داستان شگفت انگیز است که واقعا در میان چیزهای دیگر است: یک دختر، بعضی از کلمات، یک ساز اکونومیست، بعضی از آلمانی های متعصب، یک مشت جنگنده یهودی، و خیلی خائنانه. در دوران جنگ جهانی دوم در آلمان، رمان جدید مارکوس زاوساک داستان داستان لیزل ماینینگن، یک دختر جوان است که در خارج از مونیخ زندگی می کند. وقتی که او چیزی را پیدا می کند که نمی تواند از کتاب مقاومت کند، ليزر خسته کننده ای را برای خودش می کشد. با کمک پدربزرگ بازیگر آکوردئون او یاد می گیرد کتاب های سرقت شده خود را با همسایگانش در طی حملات بمبگذاری و همچنین با مرد یهودی که در زیرزمینش پنهان شده است قبل از اینکه به دوشاو برسد، به اشتراک می گذارد. این یک داستان فراموش نشدنی در مورد توانایی کتاب برای تغذیه روح است.


خرید کتاب کتاب دزد
جستجوی کتاب کتاب دزد در گودریدز

معرفی کتاب کتاب دزد از نگاه کاربران
من هیچ حرفی ندارم هرگز در زندگی ام هیچوقت در کتابی به سختی نمی توانم بشویم. من مجبور بودم بافتنی خود را بگذارم، پس مجبور بودم کتاب صوتی را متوقف کنم، زیرا گریه کردم خیلی سخت بود. این کتاب شوخی نیست من قصد دارم به آن 4 ستاره بدهم، چون فکر می کنم آن کمی طولانی است اما واقعا این یک شاهکار است و از شما متشکرم تشکر می کنم از شما تشکر می کنم که متقاعد شدم که آن را بخوانم.

مشاهده لینک اصلی
براوو زوساک! آواز ایستاده، یک اپوزیسیون قدرتمند است. شما مرگ بر سر او ایستاده اید، ریمل تاریک و سینه خود را برداشتید، لباس او را با احساس و اجازه دهید ما ببینیم که او چشمانش را می بیند و قلب احساس می کند و عقل می گوید داستان حیرت انگیز. من خیلی خوشحالم که میبینم او رحم دارد. خارج از مرگ زندگی می آید او بیش از پیش نیک را در گفتگو درباره گاتسبی فریب داده است. در بهار سال 1968 در سن 19 سالگی، من به Dachau رفتم. من فقط در جنوب مونیخ زندگی می کردم و بازدید از اردوگاه کار اجباری منحرف به من اثر متفاوتی داشت که تا زمانی که مرگ برای من اتفاق بیفتد و به نظر من فراتر از آن باشد (اما موضوع ابدیت هنوز یک موضوع دیگر است؛ این داستان درباره زندگی بود. ) چند بار بارها به دوشاو رفتم، جان های زندگی و مرده که مرا صدا می زدند. همانطور که در میان آلمانی ها در نزدیکی مونیخ مشغول به کار بودم، به نظر می رسید که هنوز هم، و یا شاید دوباره، یهودیان با آنها روبرو می شوند، بنابراین نزدیک به Dachau، به زودی پس از هیتلر و سارقان خود. این تجربیات ابتدایی، زندگی من را با هرج و مرج و چشم انداز به وجود آورد: با عصبانیت به شناسایی پتانسیل برای بد در درون انسان و با دید برای دیدن امکان شجاعت و محبت، انتخاب یک قطعه نان برای تغذیه یک رمز. و آن بخش بزرگی از آنچه دزد کتاب برای من انجام می دهد: آن را ضبط و دوباره به یاد من از این اعتماد به نفس به عنوان آنها بازی در نزدیکی Dachau در قلب جنگ جهانی دوم آلمان نازی در زندگی لیزل و معاصران او، زنده و مرده. Death به داستان لیزل داستان تراژیک اما عجیب و غریب به منظور حفظ حافظه زنده می گوید. به گفته الی ویزل، \"اگر ما فراموش کنیم، ما گناهکار هستیم، ما همدستان هستیم.\" و مطمئنا این داستان Liesel است نه مرگ، همانطور که Gatsbys ناموفق است. برای یادآوری ما برای ایستادن در هر جا که ظلم و ستم و قدرت مردم را به پایین. Zusak زمان و تلاش را برای سرمایه گذاری روایت با کلمات کامل و جملات فوق العاده و پاراگراف های عالی و فصل های عالی بود. اگر «تبر» «خود» توسط کلمات، احکام و پاراگراف داستان او بیان شود، خیلی بی رحمانه و بی رحمانه بود. گوشت کاملا لباس هر شخصیت. درگیری، عمل، و تعلیق توجه هر خواننده را جلب می کند؛ و تم ها درست و سازگار در سراسر، شروع به پایان، و تنظیمات به طرز حیرت انگیز کامل است. من امیدوارم به دلیل این کتاب من نزدیک تر به خم شدن و گرفتن برخی از نان به دادن یک رمز، حتی اگر آن را به ما در هر دو در مرگ Deathâ € ™ ثانیه قرار می دهد. این یک کار مهیج است.

مشاهده لینک اصلی
اوه، کتاب دزد â € |I اولین بار این کتاب را هنگامی که من 15 ساله بود پس از آن Id شنیدن چنین بررسی درخشان آن را در اینجا در Goodreads. من در این مورد چیزی نگفتم، علاوه بر این همه به نظر می رسید آن را خیلی دوست داشتم؛ من یادآوری می کنم یک مکالمه ای را دیدم که در آن بسیاری از افراد موافقت کردند که بهترین کتاب بزرگسالان جوان تا کنون نوشته شده است. و سپس من از کتابخانه آن را انتخاب می کنم و آن را در جلوی نیویورک تایمز بررسی می کنم یا چیزی که ادعا می کند این کتاب @ LIFE CHANGING @ یا چیزی شبیه آن است. بنابراین من دوست دارم، @ â € | لعنتی. آیا این واقعا خوب است؟ آن زمان که اولین بار آن را خواندم، تنها دو یا سه روز طول کشید. من آن را خوردم، نتوانستم آن را بگذارم. و زمانی که من به پایان رسیدم، همه چیزهایی که من می توانستم بکنم مثل یک ساعت نیم ساعت در یک دیوار نشسته بودم، زیرا بعد از آن کاملا احساس خستگی می کردم. من کاملا پوشیده بودم. درست مثل این بود: من تا به حال چیزی شبیه به آن را ندیده بودم. من متأسفم. متأسفانه، در آن زمان من در نوشتن نقدینگی ها بسیار شگفت زده شدم، و همه چیزهایی که من نوشتم، مانند آن بود:OMG این کتاب واقعا شگفت انگیز است و همه باید آن را بخوانند. خودت فقط دوستت دارم به طور کامل. @ خوب، من هنوز هم با این بیانیه موافقم. اما در حال حاضر، من قصد دارم این را به شیوه ای فکری و یکپارچه بیان کنم. از زمان خواندن این کتاب برای اولین بار حدود پنج سال بوده است. من تصور می کردم که دوباره آن را بخوانم. من هنوز آن را کاملا به وضوح به یاد می آورم، و من هنوز آن را یکی از کتاب های مورد علاقه من تمام وقت در نظر داشت، هر چند که Id فقط آن را یک بار خوانده است. اما من هنوز واقعا خواسته بودم دوباره خواندن آن را داشته باشم. بسیار خوشحالم که دوباره آن را خواندید. این بار، آن را خیلی آهسته تر خواندم و حتی اگر اولین بار آن را قدردانی کنم، فکر می کنم آن را حتی بیشتر از زمان دوم قدردانی می کنم. اول از همه، نوشتن در این کتاب فقط زیبا است. من â € | فقط â € | مارکوس Zusak. من حتی نمی تونم \"مردم روزهای رنگ را فقط در آغاز و پایان می بینند، اما به نظر من کاملا روشن است که یک روز از طریق تعداد زیادی از سایه ها و نواختن ها با هر لحظه منتظر می ماند. یک ساعت می تواند هزاران رنگ مختلف باشد. زرد مومیایی، بلوز ابر نقطه ای. تاریکی شاداب در خط من از کار، من آن را نقطه به آنها توجه کنید. \"چگونه؟ â € | چطور. روشهایتان را آموزش دهید. UGH MARKUS ZUSAK.MARKUS.ZUSAK.Hahahaha نگاهی به چهره زیبای من می اندازد، همانطور که از این کتاب خوندم که روحت را نابود می کند. واقعیت جالب: اگر شما از تصاویر Markus Zusak جستجو کنید، یکی از جستجو هایی که گوگل انجام می دهد این است که @ Marcus Zusak shirtless @ (همچنین عضلات @ Markus Zusak @). برای هر یک از آنها یک نتیجه وجود دارد. نه آن را چک کردم. بنابراین، آره، نکته این است که من عاشق Markus Zusak بسیار است که از تنفس خود متنفر هستم. و این به ما کمک نمی کند که خیلی جذاب باشد. لعنت به اون. جوک ها را کنار بگذارید â € | من دوست دارم راه این کتاب نوشته شده است. انتخاب Death توسط روایت آن بسیار جالب است. اولین بار که کتاب را خواندم، در ابتدا به نظر من کمی گیج کننده بود و نوع انتخابی که می توانست خیلی زحمت کشید. Zusak تصمیم بسیار خطرناکی در آنجا گرفت، اما در نهایت من فکر می کنم این یک تصمیم عالی بود. روایت مرگ به نوعی مدیریت می شود که بیش از حد غرور نباشد؛ بعد از همه، بیشتر داستان بر لیزل متمرکز است. اما این یک عامل مهمی از روایت است که فراموش نشدنی است. و سپس شخصیت های â € | CHARACTERS.Can من فقط آنها را همه با هم جمع و همه آنها را محکوم کنید؟ لعنت به آن، Id حتی کلاهبرداری مرگ. Id خردسالان را از بین می برد. لیزل چنین شخصیت اصلی فوق العاده و قابل توجهی است. به هیچ وجه شخص کامل نیست، که باعث می شود او به نظر یک دختر جوان واقعی تبدیل شود. عشق او از کلمات فقط ملموس و قدرتمند است. من فکر می کنم بسیاری از خوانندگان مشتاق می توانند خود را در آن ببینند - \"یک دختر که برای داستان ها هر کاری می کند.\" Shes خیلی پرشور و هوشمند و شیرین و فقط â € | ugh. من او را دوست دارم من نمی فهمم که چگونه می توانید این کتاب را بخوانید و در عاشق او نباشید. سخن گفتن از عشق ورزیدن â € | حداکثر. ای خدای من، ماکس. من فقط می خواهم با آن مرد ازدواج کنم دوستی بین لیزل و مکس بسیار زیبا انجام شده است، و چیزی که کاملا برای یک کتاب YA (و یا برای هر کتاب، من حدس می زنم) بسیار غیر معمول است â € | منظورم این است، مثل یک اختلاف سنی 10 ساله بین آنها و یا چیزی، و آن را می تواند به عنوان فوق العاده خزنده، اما آن را در همه نیست. فوق العاده است (نمایش اسپویلر) [کتاب های کوچک ماکس برای Liesel â € | GGGAAHH. همچنین صحنه ای که او می بیند او از طریق خیابان ها حرکت می کند و او به او می رسد â € | OH MY GODDDD. و در پایان، جایی که آنها تنها کسانی هستند که زنده مانده اند، و سال ها بعد یکدیگر را ملاقات می کنند و فقط یکدیگر را می گیرند و گریه می کنند â € | Arrrhh، قلب من. (پنهان کردن اسپویلر)] اوه، و البته اون روودی. AAAAAHHHhhhh Rudy. خيلي عجيب و جذاب است. و â € | من حتی نمی دانم چه چیز دیگری می توانم بگویم. واژه ها نمی توانند عشق من را به آن کودک توصیف کنند. (مشاهده اسپویلر) [مرگ او در پایان بسیار شگفت انگیز در تاریخ است. من نمی توانم تقریبا گریه کنم. من فقط نمی توانم آن را اداره کنم. و شما می دانید، در حدود نیمه راه از کتاب، مرگ به واقع به خواننده می گوید ...

مشاهده لینک اصلی
من معمولا نمیتوانم بررسیها را بنویسم، در واقع این اولین بار من در لیستهای خوب است. این یک خاطره از ارتباط من با این کتاب است. همسر من (بله من دوست دخترم را همسر خود می نامم، پس پیوند) این را برای من به ارمغان می آورد. ما عادت داریم که هر کتاب دیگری را هدیه بدهیم. این یکی از این رویدادها بود. با این حال، این خیلی متفاوت بود. او به من هشدار داد که خواندن کشتن یک مشت زدن را نداشته باشم و من آن را دوست داشتم که او آن را به من نشان می دهد. کتابی که او در بسته ای که دزد کتاب بود، اضافه کرد. او گفت که او قلب من را به من می دهد. و پس از خواندن آن، آن را به درستی بود. این کتاب داستان قلب گرم از افراد در سختی است، که در گوشه های کوچکی از زندگی شادی می یابد. رودی، که یک زندگی کوتاه و تسخیر زندگی را تجربه کرد. لیزیل، شخصیتی است که همه چیز را به خوبی درک کرده است. شاید این به همین دلیل همسر من تا به حال تاثیر بسیار از Markus Zusaks ایجاد این شخصیت ساختگی است. من همسر خود را از تاریخ کور خواسته ام و اولین روزی که ما در مورد آن صحبت کردیم چطور می توانم کتاب را بخوانم؟ بله، چگونه می توانم آن را انجام دهم؟ من یک کتاب بسیار بامعنی از کتاب خوندم و از این یکی خوشم آمد. دلیل این بود که همسرم به من هدیه داد. من پس از فصل فصلش را به نام او اعلام کردم، به اشتراک گذاری احساسات و خجالت و کابوس هایی که با لیزل و مکس به اشتراک گذاشتم. من به دوران جنگ جهانی دوم از بمب گذاری ها متوسل شدم و شمارش هر ضربان قلب را فقط در صورتی که من با یک بمب از بین بردم. من خوشحالم که همسر من صبورانه به هر کدام از این ترس گوش داد، مرا در هر زمانی که مرا دوست دارد، آرام می گیرد. Hubermanns در مورد آنها حس لمس بود. داستان به ما دلهره آور اما دلهره آور نیست. لحظه ای که حداکثر از پنهان شدن او خارج شد، فقط برای تماشای آسمان او در ماه ها دیده نمی شود، در حالی که دیگران از زندگی خود بیمناک می شوند: این مرا به من منتقل کرد. وتر که همسر من می خواست به من حمله کند علامت آن بود. من او را صدا زدم و گریه کردم و توضیح دادم چه احساسی دارد در اتاق پر از افکار خود باقی بماند. چیزی که او گفت چیزی نبود. او فهمید. او همیشه می کند. او در پایان به من یک چیز بسیار خوشحال گفت که کل کتاب را برای هر دو ما خلاصه می کند. خط @ این کتاب پایه و اساس در زندگی من است، زیرا شما آن را بخوانید. و با شما خواندن @ من به شما گفتم، این یک بررسی نیست. این فقط یادآوری خاطرات ما در ارتباط با این کتاب است. بسیاری از کتابها آمده و کتابهای بسیاری در سالنهای کتابخانه ما پیدا خواهند شد. اما این کتاب بهترین مکان در قلب ماست.

مشاهده لینک اصلی
من از این کتاب متنفرم من خیلی دوست ندارم که من مطمئن نیستم که در آن شروع شود. من متوجه شدم که من در اقلیت در این یکی هستم و بسیاری از دوستان گرامی من این رمان را دوست داشتند، بنابراین نیازی نیست که در این نظرسنجی به من فریاد بزنم. این کتاب فقط کاسپه من نبود، و این خوب است. مجاز به دوست داشتن کتاب های مختلف بودم. لیست من فکر می کنم چیزی که من از آن متنفر بودم نوشتن بود. جملات خشن، ناهموار و ناتمام بودند. من از آن متنفر بودم، هرچند جملات و فصلها کوتاه و مختصر بود، کتاب 550 صفحه طول کشید! از این مکمل به راحتی می توانستم دو صد صفحه را از بین ببرم. من متنفر بودم که چگونه زاوساک راوی مرگ را نوشت و اینکه مرگ به طور مداوم چیزها را پیش بینی می کرد. عزیزم، من آن را دریافت می کنم، شما شناخته شده است. من متنفر بودم که زوساک تصمیم گرفت داستان داستانش را درباره یک دختر که کتاب هایی را در مقابل هولوکاست دوست دارد قرار دهد. به نظر می رسید که نویسنده به دنبال یک فاجعه بود و سعی می کرد کتاب خود را عمیق تر از آن بگذارد. من متنفر بودم که هر صحنه ارزشمند بود، اوه خیلی شگفت انگیز و ارزشمند! من متنفر بودم که شخصیت ها دو بعدی بودند و هیچ یک از آنها به نظر واقعی نمی رسید. آنها فقط مجموعه ای از سخنرانی ها بودند. من متنفر بودم که کل کتاب احساس دانشجو بودن یک نوازنده ی مقتدرانه را داشت. این دومین رمان YA است که من از آن متنفر بودم و امسال از ژانر می گذرد. من کتابهایی را که از دست داده اند، نیاز ندارم. من داستان ها و شخصیت های پیچیده ای را دوست دارم و نوشتن زیبا که باعث می شود من بخواهم بخش هایی را برجسته کنم. یک جمله تنها در The Thief Book وجود نداشت که من را متوقف کرد و از ساخت آن قدردانی کرد. نه یک

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب کتاب دزد


 کتاب ابوعلی گاو آدم کن
 کتاب احمد خلیفه خراب کن
 کتاب ابوعلی عروس پیداکن
 کتاب ابراهیم کیسه پاره کن
 کتاب آنتی گونه
 کتاب آقای ملک